سخنی هست، کوتاه اما دلچسب…
نرنج و نرنجان
و زیباتر از آن
بنوش و بنوشان
که بسیار معنا و آهنگ آن مرا سیراب و آرام کرد.
دیدگاه و احساس خود را با شما بازمی گویم:
چقدر زیبا گفته…
چقدر نزدیک است به دغدغه این روزهای من پس از سن چهل سالگی.
چقدر طی سالهای عمرم تلاش کرده ام نرنجم و نرنجانم و باز رنجیدم و رنجاندم.
چه بسیار از ما آدمیان که در این جاده و راه زندگی از دیدن تابلوی نرنج و نرنجان، بَه بَه میگوییم و نمیدانیم چطور نرنجیم و نرنجانیم و بنوشیم و بنوشانیم.
و دغدغه من و سیر تفکراتم اکنون “چه کنیم است” در این راه صعب.
هنر ما یافتن راه و طی کردن آن است نه صرفا دیدن تابلوهای این راه.
به عمل فکر میکنم و به بیهوده دست و پا نزدن برای این مقصود.
شاید هریک چراغی باشید برای من و دیگران و بنوشانید.
نرنج و نرنجان
میرنجم و در پیِ آن میرنجانم و میرنجانم و باز میرنجانم و در پیِ آن میرنجم و غرقه این دور باطلم.
تنها زمانی میتوانم نرنجانم که خودخواهی را رها کنم.رنجاندن دیگران و تمایل به آن، یا ناشی از دلخوری،کینه و انتقام ماست یا ناشی از منفعت طلبی دنیوی ماست به بهای ضرر دیگران.در هر صورت از خودِ ما ناشی میشود.از درون ما ناشی میشود.
از ماست که بر ماست.
از بیماری روحِ ما ناشی میشود.
اگر خود رنجور و رنج دیده نباشیم، چرا این روحِ بینوایمان بیمار گردد که رنج دیگران بخواهیم.
اگر نرنجیم و بتوانیم نرنجیم و آسیب ندیده باشیم، آن زمان خواهیم توانست نرنجانیم.
سوالی به ذهن میاید که چطور بتوانیم نرنجیم وقتی ما را میرنجانند؟
و بلافاصله سوالی دیگر به ذهن میاید که چطور از عملی یکسان، کسی میرنجد و کسی بیشتر میرنجد؟
چطور از عملی یکسان از کسی، میرنجم و از کسی دیگر بیشتر میرنجم؟
پس این رنجش از کسی به کسی فرق میکند و میزان آن نسبت مستقیم ریاضی ندارد.
نفسِ عمل در برابر توان و ظرفیت روحِ ما، بسیار کم تاثیر است و این خودِ ماییم آنچه بر خود نثار مینماییم.
جهانبینی و خودشناسی و خودسازی میطلبد نه گله و شکایت.
چگونه است که عارفی و خودساخته ای از بزرگترین آلام نمیرنجد و انسانهایی از کوچکترین حواشی نابود میگردند.
همانگونه که ضعف جسم زمینه غلبه کوچکترین بیماری ها را بر خود فراهم میکند، ضعف روح هم، بیماریِ روح را در پی دارد و خطرِ نابودی روح، پیشگیری و درمان را واجب میکند.
بهترین درمان، رفع ضعف و خشکاندن عامل اصلی است نه تسکین درد و دور کردن بیماری که بیماری دیگر و رنج دیگر خواهد آمد.
شفای من در توان نرنجیدن است از هر کسی و از هر چیزی.
اما چطور نرنجم تا زمانی که دیگران را انسانهای گنهکار و بد میدانم.
چطور نرنجم تا وقتی که زمین و زمان و انسان ها را مقصر میدانم.
چطور نرنجم تا زمانی که تک تکِ انسانها و عناصر طبیعت را دارای وجود مجزا و بی ارتباط به یکدیگر میدانم و هر یک را مستحق بهشتی و جهنمی…
وقتی جنایتهای هیتلرها، راکفلرها و شیخها و … را به پای شخص خودشان مینویسم، نه آنچه باید میشده و میشود و از حکمت و تاریخ و فرهنگ و سیرِ رشدِ آدمی چشم پوشی میکنم، همیشه از هیتلرها رنجیده میشوم.
تکلیف اطرافیان خانوادگی و اجتماعی که در ارتباط نزدیکیم دیگر معلوم است.
چقدر عوامل مختلف شناخته شده یا ناشناخته تاریخی، فرهنگی و اجتماعی وجود دارد که باعث شکل گرفتن نظام و کردار آدمیان نمیشود؟
چقدر رویدادهایی در این هستی که از عواملی در هزاران سال و هزاران کیلومتر فاصله از خود تاثیر گرفته اند و ما توان درک گوشه ای از آن را نداریم؟
اگر هیتلرنامی چنین نمیکرد،هیتلرهای دیگری زاده نمیشدند و در زمانی و مکانی دیگر اینگونه نمیکردند؟
به واقع آن بخت برگشته که در آن برهه تاریخی در آن خانواده و جامعه رشد کرده و پاسخگوی تاثیرات و نیازهای متقابل جامعه اش بوده چه تقصیری داشته است؟
شاید هم حکمتی در رویداد ان وقایع نهفته بوده و آن همه ضایعات به رشد بشریت کمک کرده است.
باید بدانم اگر در چاله آبی، زمین خورده ام نه تقصیر رفتگر است نه باران نه ابر نه باد… که شاید حکمتی در آن نهفته است تا جسمم بدرد آید و روحم ببینید و بپوید و رشد کند.
اگر از چنین زمین خوردنی ، رنجش از آفریده ای به حقیری ما حاصل آید و هیچ تفکر و درک و وسعت نظری نباشد، چگونه ادعای اشرف مخلوقات داشته باشم؟
این اشرف مخلوقات باید ببیند و بپوید و تامل کند تا کمی ازحکمت این کائنات را درک کند و رشد خود را محقق گرداند.
باید بدانیم برماست تفکر و رشد و صلح…
برماست موثر بودن و بخشیدن و نه انفعال و رنجیدن و رنجاندن و جنگ…
اگر بدانم و بدانیم که تمام کائنات همان خداست و خدا همان جزء جزءِ کائنات است و اگر بدانیم تمام اجزاء و ذرات هستی از هم جدا نیستند و هر یک در جوهر و زیر پوستهِ خود عشق و معنویتی دارند، دیگر چرا از مجازات بدکاران و رنج آنها لذت ببریم؟
چرا نبخشیم و با نرنجاندن و رشد خود، به عرش نرویم؟
وجود خدایی مان همچون ریشه هایی که در عمق خاک رفته اند خدایی میشود و از هر کسی و چیزی، وجود خدایی شان را درک میکند و می بیند و آن موقع است که آرام میشویم.
آرامشی که میتوانیم نرنجیم.
نه کینه ای،نه حسدی،نه عصبیتی…
کیسه خود را با همه یکی میبینیم و روح خود و دیگران را همبسته و خدایی می انگاریم.
نمیرنجانیم!
آری نمیرنجانیم!
بنوش و بنوشان
چگونه همه اجزاء و ذرات و انسانها را یکی ببینیم و عشق را در همه چیز نبینیم.
چگونه همه چیز را پیوسته و در حال رشد بدانیم و باز هم جدا از هم بنوشیم؟
مگر ما ذره های ناچیز این هستی چیستیم که از دیگر ذرات احساس جدایی کنیم که اگر احساس جدایی کنیم در لحظه دوباره میرنجیم و میرنجانیم.
آمده ایم و میرویم و شاید دوباره بیاییم با روح های خدایی مان و نه با مادیت و جسم خودمان که اگر تنها جسم بود و عاری از روح و عشق میشد دیگرگونه دید.
بنوش و بنوشان ورای نرنج و نرنجان است.
گام بزرگ است.
آنگاه که نرنجیم و نرنجانیم، آنگاه که از رنج و دغدغه رنج عبور کنیم، فیض می بریم و فیض میرسانیم.
و “عشق آغاز شد” را معنا میکنیم…
اما همانطور که باید نرنجید تا بتوانیم نرنجانیم، نخست باید نوشید تا نوشاندن توانستن.
راه عشق ورزی از دوست داشتن خویشتن میگذرد و نه البته خودپرستی و خودِ مادی و دنیوی
چه بنوشیم؟
چیست این بنوش؟
عشق است و دیگر هیچ نیست.
بنوش برای رشد برای کمال.
بقدرِ مقدر بنوش.
بقدری که تو ای اشرف مخلوقات برای تغذیه جسم و روح خود و برای رشد خود نیاز داری خواهی نوشید.
آنقدر بنوش تا توان نوشاندنت افزوده گردد و تو را به عرش برد.
همه با هم یکی هستیم و برای یکدیگریم.
هر کسی را ظرفیتی و توانی است.
آنانی که میدانند خدایی اند و آنانی که خود را، پیوسته با کائنات و سایر اجزاء هستی می بینند و نه میرنجند و نه میرنجانند، آرام آرام شروع به نوشیدن میکنند و روح تشنه خود را از عشق سیراب می نمایند.
و سپس به سادگی به مرز نوشاندن نیز میرسند.
همانطور که اگر نرنجیم ، نرنجاندن سخت نیست، اگر بنوشیم ، نوشاندن هم در دسترس است.
انسانی که خود و کائنات را خدایی میبیند،رنج نمی بیند،رنج نمیدهد و جنسش از عشق است، باز پیوسته بدنبال نوشیدن عشق است و سیرایی ندارد.
هم او، در پیِ نوشاندنِ عشق هم خواهد بود.
دیگر چه تفاوتی میکند نوشیدن و نوشاندن آنگاه که همه از جنس عشقیم.
هر چه عشق بگیری، عشق ورزیدنت به چند برابر فزون شود.
پس چنین انسانی باور می کند نوشاندن را…
این انسان آنقدر غنی است که ولعِ عشق ورزیدن و نوشاندن دارد.
از هر وسیله ای و به هر روشی مینوشاند و عشق میورزد چرا که میداند جدایی نیست و کاسه ها یکیست.
قدر و اندازه ای برای بهره مندی از عشق وجود ندارد.
عشقی و عنایتی بی قید و شرط است.اصلا معامله ای نیست.بخشش محض است.بی چشمداشت است.اصلا هدف، عشق ورزیدن است.
خدای درون و برونِ این انسان آن خدای کوچک نیست که درب بهشت یا جهنم نشسته است و حساب کتاب میکند.
فقط در آسمان نیست!
مانند یک انگاره انسانی با ماهیت مادی، حرفه اش امر و نهی و مجازات نیست!
خدای همه است و بر همه فرزندانش عشق میورزد، چرا که همه از خودش سرشته شده اند.
از خدا…
همه از خداییم و به سوی او باز میگردیم.
همه از گبر و ترسا و هر نژاد و هر مرام، سواریم بر حکمتش و در حال رشد و کسی را بر کسی برتری نیست.
انسانی که آن وجود خدایی و زیبای ناپیدا را در همگان نمیبیند و بندگان و موجودات را بهشتی و جهنمی مینماید و حکمت خلقت را باور ندارد، وجود خدایی خویشتن را نیز فراموش خواهد کرد.
همه ما در حال انجام وظایفی هستیم که حتی اگر ندانیم هم، حکمتش ایجاب میکند وظایفمان را دیر یا زود ، کم یا زیاد، به جلو ببریم.
و این هستی، بزرگ و صبور است.باری گر بدانیم، لطفی در حق خود کرده ایم و خواهیم توانست نوشیدن و نوشاندن برای رشد بیشتر که حتی آن هم در چرخه حکمت این هستی است و منافاتی با آن ندارد.
هر چه بنوشیم،رشد میکنیم و مینوشانیم و باز بیشتر تشنه میشویم و بیشتر مینوشیم و بیشتر مینوشانیم.
در مراحل رشد قرار میگیریم و اینقدر از این عشق خدایی مینوشیم و مینوشانیم که به ذات و سرشتِ خودمان، به او، به خدا نزدیک و نزدیک تر میشویم.
هر کسی خود داند و میداند که چقدر بنوشد و بنوشاند.
مرزی وجود ندارد…
ترازویی در کار نیست…
بنوش!
اما آن عشق زمینی معروف کجای عشق خداییست؟
هست یا نیست؟
بدون شک آن هم جلوه ای از حق است.
پرورده و هدیه ناب پرودگار است برای انسان.
بی همتاست و تنها برازنده اشرف مخلوقات است.
همان گونه که این انسانِ اشرفِ مخلوقات میتواند، روابطش با سایر انسانها را در منجلاب مادیات و رنجیدن و رنجاندن غرق گرداند هم او زناشویی اش و مناسباتش را میتواند به قدر نوشیدن از فرش تا عرش بالا ببرد.
آنجا که فقط تملک و تمطع و حز و حب دیده میشود و حتی پایین تر آنجا که حتی حیوانات نیز از آن عاجزند و صفاتی چون حسد و کینه و… میاید چرا باید نام مقدس عشق را آلوده نماییم.
انسان میتواند با همسر خود به کمال رسد.غریزه و امکان زناشویی یک فرصت است.
فرصتی که هدف نیست اما وسیله ای ناب است و باید غنیمت شمردش.
چه بسیار انسانهایی که هنوز به آن درجه از رشد نرسیده اند که به سایر موجودات عشق بورزند اما با کمک غریزه و حس های کمکیِ خدادادی در رابطه زناشویی زمینه عشق ورزیدن را در خود ایجاد و آغاز میکنند.
و چه بسیار انسانهایی که راه را به عقب بازمیگردند.
بسی ریزبینی و جامع نگری میطلبد این عشق و آن عشق…
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، والصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین
لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوة حسنة لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الاخر و ذکر اللّه کثیرا، براستی که رسول خدا صلی اللّه علیه وآله برای شما اسوه و سرمشق نیکویی است، برای آنان که به خدا و روز قیامت امید داشته و خدا را بسیار یاد می کنند. احزاب / 21
از متن کتاب و سنت ازبرگیریم
عز و شرف گذشته از سر گیریم
ما مسلمانان یکپارچه، از درون و از راه مسایل اختلافی با خود نزاع برخاستیم و دشمنان اسلام از برون و از راهی که ندانستیم، وحدتمان را به تفرقه و شوکتمان را به ضعف کشاندند تا از دفاع ناتوانمان کردند و بر ما چیرگی یافتند؛ در حالی که خدای سبحان فرموده است:
و اطیعوا اللّه و رسوله و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم، خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و با یکدیگر نزاع نکنید که ناتوان شوید و قدرت و شوکت شما برود انفال/46
آری:
ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر، هر مصیبتی به شما رسد دست آورد خودتان است و خداوند بسیاری را نیز، می بخشد شوری/30
پس شایسته آن است که امروز و هر روز، به کتاب و سنت بازگردیم و وحدت کلمه خود را بر محور کتاب و سنت باز یابیم که خدای متعال می فرماید: فان تنازعتم فی شی فروده الی اللّه و الرسول، پس اگر در چیزی نزاع کردید حکم آن را به خدا و رسول باز گردانید. نساء/59
ما نیز، در این سلسله از بحث ها به کتاب و سنت مراجعه کرده و ابزار روشنگر را همان در مسایل مورد اختلاف را از کتاب و سنت می گیریم تا به اذن خدای متعال وسیله وحدت کلمه و یکپارچگی دوباره مان گردد.
الف روایاتی که می گوید: پیامبر بر متوفی گریست و بر آن ترغیب فرمود :
در صحیح مسلم از عبداللّه بن عمر روایت کند که گفت: سعد بن عباده بیمار شد و رسول خدا صلی اللّه علیه وآله، برای عیادت، همراه با عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص و عبداللّه بن مسعود به دیدار او رفتند. بر بالینش که رسیدند مدهوشش یافتند. پیامبر صلی اللّه علیه وآله فرمود: آیا جان سپرده است؟ گفتند: نه، ای رسول خد پیامبر صلی اللّه علیه وآله به گریه افتاد. مردم نیز که گریستن رسول خدا صلی اللّه علیه وآله را دیدند به گریه افتادند. فرمود: آیا نمی شنوید؟ خداوند بر سرشک دیده عذاب نمی کند، و بر اندوه دل نیز، ولی به خاطر این با اشاره به زبان خود عذاب می کند یا می بخشاید. 1
در صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابی داود و سنن ابن ماجه از انس بن مالک روایت کنند که گفت: 2 با رسول خدا صلی اللّه علیه وآله وارد شدیم... ابراهیم در حال جان سپردن بود. چشمان پیامبر اشک ریزان شد، عبدالرحمان بن عوف گفت: ای رسول خد شما هم؟ فرمود: پسر عوف این رحمت است سپس بر آن افزود و فرمود: درست می بینی دیده گریان است و دل اندوهبار، ولی هرگز چیزی جز آنچه که پروردگارمان را خشنود کند بر زبان نیاوریم. ای ابراهیم براستی که ما از جدایی تو اندوهگینیم . 3
این روایت در سنن ابن ماجه چنین است: انس بن مالک گوید: هنگامی که ابراهیم پسر رسول خدا صلی اللّه علیه وآله جان سپرد، پیامبر صلی اللّه علیه وآله به حاضران فرمود: او را در کفن هایش نپوشانید تا برای آخرین بار دیارش کنم. سپس بر بالینش آمده بر روی او خم شد و گریست . 4
در سنن ترمذی آمده است: جابر بن عبداللّه گوید: پیامبر صلی اللّه علیه وآله دست عبدالرحمان بن عوف را گرفت و با وی بر بالین پسرش ابراهیم آمد و او را که در حال جان سپردن بود در بر گرفت و بر دامن نهاد و گریستن آغازید.
عبدالرحمان بن عوف گفت: آیا گریه می کنی؟ مگر شما نبودی که از گریه کردن باز می داشتنی ؟
فرمود: نه، من از فغان و فریاد دو گروه احمق و سفیه گناهکار باز داشتم: آنان که هنگام مصیبت چهره می خراشند و گریبان می درند و ناله های شیطانی سر می دهند. 5
در صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابی داود و سنن نسائی روایت کنند: دختر پیامبر صلی اللّه علیه وآله برای آن حضرت پیام داد: نزد ما بیا که، پسری از من جانسپار است. پیامبر برخاست و همراه با سعد بن عباده و مردانی از اصحاب خویش به دیدار آنها آمدند. کودک را که در حال نفس زدن و جان دادن بود نزد آن حضرت آوردند. سرشک دیدگان پیامبر صلی اللّه علیه وآله به جوشش آمد. سعد گفت: ای رسول خد چه می بینم؟ فرمود: این رحمت و عطوفتی است که خداوند در دل های بندگانش قرار داده است، و خداوند تنها بندگان رحیم و مهربان خود را مورد رحمت و بخشایش قرار می دهد. 6
در طبقات ابن سعد، مغازی واقدی، مسند احمد و دیگر کتب مکتب خلفا روایت کنند:
رسول خدا صلی اللّه علیه وآله پس از جنگ احد هنگامی که صدای گریه از خانه های انصار بر کشته هایشان را شنید، دیدگانش اشکبار شد و گریست و فرمود: ولی حمزه گریه کننده ای ندارد سعد بن معاذ که آن را شنید به نزد زنان بنی عبدالاشمل شتافت و آنان را به سوی پیامبر صلی اللّه علیه وآله و تسلیت بر او و گریستن بر حمزه فرا خواند. پیامبر صلی اللّه علیه وآله بر ایشان دعا کرد و آنان را بازگردانید. پس از آن واقعه، هیچ یک از زنان انصار بر مرده ای نگریست مگر آنکه ابتدا بر حمزه گریه کرد و پس از آن بر مرده خویش گریست . 7
در صحیح بخاری روایت کند: پیامبر صلی اللّه علیه وآله چگونه شهید شدن زید و جعفر و ابن رواحه را، پیش از رسیدن خبر آنان، برای مردم توصیف کرد و فرمود: زید پرچم را برگرفت و ضربت خورد و شهید شد سپس جعفر پرچم را برگرفت. او نیز شهید شد پس از آن ابن رواحه پرچم گرفت و شهید شد. پیامبر صلی اللّه علیه وآله در حالی این سخنان را می فرمود که دیدگانش سرشک می ریختند 8
در استیعاب، اسد الغابه، اصابه، تاریخ ابن اثیر و دیگر کتب مکتب خلفا روایتی است که فشرده آن چنین است: هنگامی که جعفر و اصحاب او به شهادت رسیدند، رسول خدا صلی اللّه علیه وآله به خانه او رفت، فرزندانش را فرا خواند و آنان را در حالی که سرشک دیدگانش فرو می ریخت بوئید و نوازش کرد. همسر جعفر، اسماء گفت: پدر و مادرم فدایتان باد، چه چیز شما را می گریاند؟ آیا از جعفر و یاران او چیزی به شما رسیده؟ فرمود: آری، امروز شهید شدند. اسماء گفت: من برخاستم و صیحه زدم و زنان را گرد آوردم، وارد خانه فاطمه که شدم دیدم او می گرید و می گوید: وای عمویم و رسول خدا صلی اللّه علیه وآله که چنین دید فرمود: براستی که گریه کنندگان، باید بر مثل جعفر بگریند. 9
در صحیح مسلم، مسند احمد، سنن ابی داود، نسائی، و ابن ماجه روایت کنند: 10
ابوهریره گوید: پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله قبر مادرش را زیارت کرد و گریست و همه اطرافیان را گریانید. 11
در مستدرک صحیحین، تاریخ ابن عساکر، مقتل خوارزمی و دیگر کتب مکتب خلفا آمده است: 12 از ام الفضل دختر حارث روایت کنند که او بر پیامبر خدا وارد شد و گفت: ای رسول خد من در شب گذشته خواب ناخوشایندی دیدم فرمود: چه دیده ای؟ گفت: خیلی سخت است، فرمود: چیست؟ گفت: دیدم گویا قطعه ای از جسد شما جدا شد و در دامنم قرار گرفت رسول خدا صلی اللّه علیه وآله فرمود: چیز خوبی دیده ای، انشاءاللّه فاطمه پسری به دنیا می آورد و در دامان تو جای می گیرد؛ پس گوید: پس از آن، فاطمه همان گونه که پیامبر فرموده بود حسین را به دنیا آورد، و او در دامن من جای گرفت. روزی خدمت رسول خدا صلی اللّه علیه وآله رسیدم و حسین را در دامان آن حضرت نهادم، اندکی بعد توجهش از من منصرف شد، بناگاه دیدم از دیدگان پیامبر صلی اللّه علیه وآله سیلآسا اشک می بارد گوید: گفتم: ای نبی خد پدر و مادرم به فدایت، شما را چه می شود؟ فرمود: جبرئیل علیه الصلاةوالسلام به دیدارم آمد و به من خبر داد که، امتم بزودی این پسرم را می کشند. گفتم: این را؟ فرمود: آری، او قدری از تربت سرخش را نیز برای من آورد.
حاکم صاحب مستدرک صحیحین گوید: این حدیث با شرائط شیخین بخاری و مسلم حدیثی صحیح است، ولی آن را نیاورده اند. 13
در تاریخ ابن عساکر، مجمع الزوائد، تاریخ ابن کثیر و دیگر کتب مکتب خلفا روایت کنند: 14 زینب گوید: در یکی از اوقات که رسول خدا صلی اللّه علیه وآله در خانه من بود و من حسین تازه به راه افتاده را نگه می داشتم، لحظه ای از وی غافل شدم و او نزد رسول خدا صلی اللّه علیه وآله رفت.
فرمود: آزادش بگذار تا آنجا که گوید سپس دستش را بلند کرد. پس از آن که پیامبر صلی اللّه علیه وآله نمازش را به انجام رسانید؛ گفتم: ای رسول خد من امروز کاری را از شما دیدم که تا به حال ندیده بودم؟ فرمود: جبرئیل نزد من آمد و به من خبر داد امت من این فرزندم را می کشند گفتم: پس تربتش را به من نشان بده و او تربت سرخ رنگی برایم آورد. 15
در تاریخ ابن عساکر، مقتل خوارزمی، مجمع الزوائد و دیگر کتب پیروان مکتب خلفا از ابی سلمه بن عبدالرحمن روایت کنند: 16
عایشه گوید: رسول خدا صلی اللّه علیه وآله که حسین را بر ران خود نشانید، جبرئیل نزد او آمد و گفت: این پسر توست ؟ فرمود: آری، گفت: ولی امتت بزودی پس از تو او را می کشند. دیدگان پیامبر صلی اللّه علیه وآله اشکبار شد. جبرئیل گفت: اگر بخواهی سرزمینی را که در آن کشته می شود به تو نشان می دهم. فرمود: آری چنین کن. جبرئیل نیز، خاکی از سرزمین طف کربلا را به آن حضرت نمایاند.
در عبارت دیگری چنین است: جبرئیل به سوی سرزمین طف در عراق اشاره کرد و تربتی سرخ فام بر گرفت و به او نشان داد و گفت: این تربت قتلگاه اوست. 17
در این باب روایات دیگری است که خبر دادن فرشتگان به رسول خدا صلی اللّه علیه وآله درباره شهادت امام حسین علیه السلام را تایید می کند. مانند:
در مستدرک صحیحین، طبقات ابن سعد، تاریخ ابن عساکر و دیگر کتب پیروان مکتب خلفا روایت کنند 18 که راوی گفته است: ام سلمه رضی اللّه عنها مرا خبر داد که: یک شب رسول خدا صلی اللّه علیه وآله برای خواب در بستر شد و اندکی بعد با حالتی افسرده بیدار گردید؛ سپس خوابید و آرام گرفت و دوباره با حالتی سبک تر از آنچه در مرحله اول دیده بودم، بیدار شد؛ سپس خوابید و باز هم در حالتی که تربت سرخ فامی در دست داشت و آن را می بوسید از خواب بیدار شد. عرض کردم: ای رسول خدا صلی اللّه علیه وآله این تربت چیست؟ فرمود: جبرئیل مرا خبر داد که این حسین علیه السلام در سرزمین عراق کشته می شود. به جبرئیل گفتم: تربت زمینی را که در آن کشته می شود به من نشان بده. و این تربت آن جاست.
حاکم گوید: این حدیث با شرایط شیخین بخاری و مسلم حدیثی صحیح است ولی آن را در کتب خود نیاورده اند. 19
در مسند احمد، المعجم الکبیر طبرانی، تاریخ ابن عساکر و دیگر کتب پیروان مکتب خلفا روایت کنند:20 انس بن مالک گوید: یکی از فرشتگان به نام قطر از پروردگار خود اجازه خواست تا به دیدار پیامبر صلی اللّه علیه وآله بیاید؛ خداوند اذنش داد و او در روز نوبت ام سلمه وارد شد. پیامبر صلی اللّه علیه وآله به ام سلمه فرمود: مواظب باش کسی در مجلس ما وارد نگردد. در همان حال که او بر درب اطاق بود ناگهان حسین بن علی علیه السلام سر رسید و در را گشود و وارد شد. رسول خدا صلی اللّه علیه وآله نیز، او را در بر گرفت و بوسه باران کرد. آن فرشته گفت: دوستش داری؟ فرمود: آری. گفت: امتت بزودی او را می کشند اگر بخواهی مکانی را که در آن کشته می شود به تو نشان می دهم؟ فرمود: آری می خواهم. گوید: آن فرشته مشتی از مکان کشته شدن او را برگرفت و به آن حضرت نمایاند، پس از آن قدری ماسه یا خاک سرخ آورد. ام سلمه آن را گرفت و در جامه خود نهاد. راوی حدیث، ثابت، گوید: ما در آن زمان می گفتیم: این کربلاست 21
در صحیح مسلم و سنن نسائی از عبداللّه روایت کنند: حفصه بر حال عمر گریست. عمر گفت: آرام باش دخترم آیا نمی دانی که پیامبر صلی اللّه علیه وآله فرموده: میت به خاطر گریه بستگانش بر او عذاب می بیند؟ 22
در روایت دیگری آمده است: عمر گوید: پیامبر صلی اللّه علیه وآله فرمود: میت در قبر به خاطر نوحه و زاری بر او عذاب می بیند. 23
و در دیگری: عبداللّه بن عمر گوید: هنگامی که عمر ضربت خورد، مدهوش گردید. بدین خاطر، بر او صیحه و شیون کردند.
چون به هوش آمد گفت: آیا نمی دانید که رسول خدا صلی اللّه علیه وآله فرمود: میت به خاطر گریه زنده عذاب می بیند.24
در صحیح بخاری، صحیح مسلم و سنن نسائی روایت کنند: ابن عباس گوید: به مدینه که رسیدیم، عمر هنوز استقرار نیافته بود که ضربت خورد، صهیب با فریاد: وای برادرم وای یاورم بر بالین او آمد. عمر گفت: آیا نمی دانی، آیا نشنیده ای که پیامبر صلی اللّه علیه وآله فرمود: میت به خاطر برخی گریه های بستگانش عذاب می بیند؟
ابن عباس گوید: من برخاستم و نزد عایشه رفتم و از آن چه گذشته بود آگاهش کردم. عایشه گفت: نه به خد رسول خدا هرگز نفرموده: میت به خاطر گریه کسی عذاب می بیند. بلکه فرموده: ان الکافر یزیده اللّه ببکاء اهله عذابا و ان اللّه لهو اضحک و ابکی، و لا تزرو وازرة وزر اخری خداوند کافر را به خاطر بستگانش بیشتر عذاب می کند، و خداوند است که می خنداند و می گریاند، و هیچ کس بار گناه دیگری را بر ندارد. قاسم بن محمد گوید: هنگامی که سخن عمر و پسرش به عایشه رسید گفت: به هر حال گوش آدمی خطا می شنود 25
در صحیح مسلم، صحیح بخاری، سنن ترمذی و موطا مالک روایت کنند: هشام بن عروه از پدرش، گوید: در نزد عایشه گفته شد که ابن عمر گفته است: میت به خاطر گریه بستگانش بر او، عذاب می بیند. عایشه گفت: خدای بر ابا عبدالرحمن ببخشاید، چیزی را شنیده ولی خوب در نیافته، قضیه چنین بود که: جنازه یهودی را در حالی که بر او می گریستند از کنار پیامبر صلی اللّه علیه وآله عبور دادند، آن حضرت فرمود: شما می گریید و او عذاب می شود. 26
امام نووی متوفای 676 هجری در شرح صحیح مسلم، درباره روایات نهی از گریستن که از رسول خدا روایت شده، گوید: این روایات تنها از روایت عمر و پسرش عبداللّه است. عایشه آنها را انکار کرده و آن را از نسیان و فراموشی و اشتباه آن دو دانسته، و منکر صدور آن از پیامبر صلی اللّه علیه وآله شده است.27
در سنن نسائی، سنن ابن ماجه و مسند احمد روایت کنند که: 28 سلمه بن ازرق گوید: شنیدم که ابوهریره می گفت: یکی از بستگان رسول خدا صلی اللّه علیه وآله از دنیا رفت، زنان جمع شده و بر او گریه می کردند، عمر برخاست و آنان بر او بازداشته و پراکنده می کرد، رسول خدا صلی اللّه علیه وآله فرمود: عمر آنان را به حال خود واگذار که چشم ها اشکبار و دل ها مصیبت دیده داغشان تازه است.29
در مسند احمد از وهب بن کیسان از محمد بن عمرو روایت کند که: سلمةبن ازرق با عبداللّه بن عمر در بازار نشسته بودند که عده ای جنازه ای را عبور داده و بر آن می گریستند. عبداللّه بن عمر این کار را ناپسند شمرده و آنان را طرد کرد. سلمه بن ازرق به او گفت: چنین مگو زیرا من خود شاهد بودم و از ابوهریره شنیدم زنی از بستگان مروان جان سپرده بود و مروان دستور می داد زنانی را که بر او می گریستند از آنجا برانند ابوهریره که بر سر جنازه آمده بود گفت: ای اباعبدالملک آنان را به حال خود واگذار، زیرا جنازه ای را از مقابل پیامبر صلی اللّه علیه وآله عبور دادند. من و عمر بن خطاب نیز، در کنار آن حضرت بودیم. عمر شروع به راندن زنانی کرد که همراه جنازه می گریستند. رسول خدا صلی اللّه علیه وآله فرمود: پسر خطاب آنان را به حال خود واگذار که جانشان مصیبت دیده، چشمشان اشکبار و داغشان تازه است 30
گریه کردن بر محتضر و کسی که در حال جان دادن است و کسی که جان سپرده و نیز، گریه بر مزار مردگان شهید باشد یا غیر شهید از سیره پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله می باشد.
رسول خدا صلی اللّه علیه وآله بارها بر فرزند شهیدشان امام حسین علیه السلام گریه کردند و با اثبات آن، گریه آن حضرت بر حسین علیه السلام به بخش اول می پیوندد و از سیره و سنت رسول خدا صلی اللّه علیه وآله به شمار می آید.
روایات نهی پیامبر صلی اللّه علیه وآله از گریه بر میت، تنها از سوی خلیفه دوم و پسرش عبداللّه است؛ و از استدراک عایشه بر آنها که گفت: خدای ببخشاید اباعبدالرحمن را، چیزی را شنیده ولی در نیافته و سخنان دیگر صحابه مانند: ابوهریره و ابن عباس پیرامون این موضوع در می یابیم که: آنچه عمر و پسرش عبداللّه درباره نهی پیامبر صلی اللّه علیه وآله از گریستن بر میت روایت کرده اند، خطا و اشتباه است. بنابراین، گریستن بر کسی که در حال مردن است، و گریستن بر میت، و گریستن بر مزار میت، از سیره و سنت رسول خدا صلی اللّه علیه وآله است. از این رو، گریه بر امام حسین علیه السلام نیز، پیروی از سیره و سنت رسول خدا صلی اللّه علیه وآله می باشد.
1 صحیح مسلم، جلد دوم،(ص) 636، کتاب الجنائز، باب 6.
2 عبارت از صحیح بخاری است .
3 صحیح مسلم، جلد 4،(ص) 1808، کتاب الصبیان، سنن ابی داود، جلد 3،ص193، باب البکاء علی المیت، سنن ابن ماجه، جلد1، (ص) 507. صحیح بخاری، جلد 1،(ص) 158.
4 سنن ابن ماجه، جلد1ص473، کتاب الجنائز.
5 سنن ترمذی، جلد4 ص226، کتاب الجنائز، باب الرخصه فی البکاء علی المیت. این حدیث نزد علمای حدیث شناس مکتب خلفا حدیثی حسن است .
6 صحیح بخاری، کتاب الجنائز، باب قول النبی صلی اللّه علیه وآله: یعذب المیت ببعض بکاء اهله علیه. کتاب المرضی، باب: عباده الصبیان جلد4،ص3 و191. کتاب التوحید، باب: ان رحمه ا لله قریب من المحسنین .
صحیح مسلم، کتاب الجنائز، باب: البکاء علی المیت جلد2 ص636 حدیث11. سنن ابی داود، کتاب الجنائز، باب: البکاء علی المیت جلد3 ص193 حدیث3125. سنن النسائی، جلد4 ص22، کتاب الجنائز، باب الامر بالاحتساب و الصبر. مسند احمد، جلد5 ص204 و206 و207.
7 ابن روایت را از شرح حال حمزه در طبقات ابن سعد. جلد3 ص11 چاپ دار صادر بیروت. 1377ه. آوردیم. مشروحتر آن در مغازی واقدی، جلد1 ص315-317، آمده است. و نیز، امتاع الاسماع، جلد1 ص163. مسند احمد. جلد2 ص40. تاریخ طبری، جلد2 ص532 چاپ مصر. سیره ابن هشام جلد3 ص50.
ابن عبد البر در استیعاب، و ابن اثیر در اسد الغابه نیز، فشرده آن را در شرح حال حمزه آورده اند.
8 صحیح بخاری، جلد2 ص204، کتاب فضائل الصحابه، باب: مناقب خالد. البدایه و النهایه، ابن کثیر، جلد4 ص255. سنن الکبری، بیهقی، جلد4 ص70. انساب الاشراف، جلد2 ص43. شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه، جزء 15 ص73.
9 تاریخ ابن اثیر، جلد2 ص90 و دیگر کتب مورد اشاره در متن در شرح حال جعفر طیار.
10 عبارت متن از صحیح مسلم است.
11 صحیح مسلم، جلد2 ص671، کتاب الجنائز، باب36 حدیث108. مسند احمد، جلد2 ص441. سنن نسائی، جلد4 ص90، کتاب الجنائز. سنن ابن ماجه، جلد1 (ص) 501 ، حدیث1572.
12 عبارت متن از مستدرک است.
13 مستدرک صحیحین، جلد3 ص176 و فشرده آن در ص179. تاریخ ابن عساکر، حدیث631 و نزدیک به آن در حدیث630 مجمع الزوائد، جلد9 ص179. مقتل خوارزمی، جلد1 ص159 و162.
تاریخ ابن اثیر جلد6 ص230، در جلد8 ص199 نیز به اشاره کرده است. امالی شجری، ص188. فصول المهمه ابن صباغ مالکی، ص145. روض النضیر، جلد1 ص89. صواعق، ص115 و در چاپ دیگر ص190. کنز العمال، جلد6 ص223 چاپ قدیم. الخصائص الکبری، جلد2 ص125. در کتاب های مکتب اهل بیت علیهم السلام نیز، در مثیر الاحزان، ص8 و لهوف ابن طاوس، ص6و7، آمده است.
14 عبارت از تاریخ ابن عساکر و فشرده آن است .
15 تاریخ ابن عساکر، شرح حال امام حسین علیه السلام، حدیث 629. مجمع الزوائد، جلد9 ص8 18. کنز العمال، جلد13 ص112. ابن کثیر نیز در تاریخ خود، جلد 8 ص199 به آن اشاره کرده است. در کتاب های پیروان مکتب اهل بیت نیز، در امالی شیخ طوسی، جلد1 ص323. مثیر الاحزان، ص7-10، که در پایان آن تتمه مهمی است. و هم چنین در لهوف ص7-9.
ام المومنین زینب بنت جحش زوجه رسول خدا صلی اللّه علیه وآله است.
16 عبارت خوارزمی را آوردیم .
17 طبقات ابن سعد، حدیث 269، تاریخ ابن عساکر، شرح حال امام حسین علیه السلام حدیث 627. مقتل خوارزمی، جلد1 ص159. مجمع الزوائد، جلد9 ص187 و 188. کنز العمال، جلد13 ص108 چاپ جدید و جلد6 (ص) 223 چاپ قدیم. الصواعق المحرقه ابن حجر، ص115. خصائص السیوطی، جلد2 ص125 و 126. جوهره الکلام للقره غولی، ص117 و امالی شیخ طوسی از کتب پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام، جلد1 (ص) 325. و امالی شجری، (ص) 177 مشروح.
18 عبارت از مستدرک است.
19 مستدرک صحیحین، جلد4 (ص) 398. المعجم الکبیر طبرانی، حدیث 55. تاریخ ابن عساکر، حدیث 619. طبقات ابن سعد، تحقیق و نشر، عبدالعزیز طباطبائی، ص42 44 ، حدیث628. تاریخ الاسلام ذهبی، جلد3 ص11. سیر اعلام النبلاء جلد3 ص194 و 195 مقتل خوارزمی، جلد1 ص158 و159. ذخایر العقبی، محب الطبری، ص148 و149. تاریخ ابن کثیر، جلد6 ص230. کنز العمال، متقی، جلد16 ص266.
20 عبارت متن از مسند احمد بن حنبل است.
21 مسند احمد، جلد3 ص242 و 265. تاریخ ابن عساکر، شرح حال امام حسین علیه السلام، حدیث 615 و 617 و تهذیب آن تاریخ، جلد4 (ص) 325. معجم الکبیر طبرانی، شرح حال امام حسین علیه السلام، حدیث 47. مقتل خوارزمی، جلد1 ص160 - 162. تاریخ الاسلام ذهبی، جلد3 ص10. سیر اعلام النبلا، جلد3 (ص) 194. ذخائر العقبی، ص146 و 147. مجمع الزوائد، جلد9 ص187 و ص 190 به سند دیگر، تاریخ ابن کثیر، باب: الاخبار بمقتل الحسین، جلد6 ص229 که در. عبارت آن چنین است: ما می شنیدیم که او در کربلا کشته می شود. و جلد8 ص199. کنز العمال، جلد 16 ص266. الصواعق المحرقه، ابن حجر، (ص) 115. الدلائل ابی نعیم، جلد3 (ص) 202. الروض النضیر، جلد1 ص192. المواهب اللدنیه قسطلانی، جلد2 ص195. خصائص سیوطی، جلد2 ص25. موارد الضمان بزوائد صحیح ابن حبان، ابوبکر هیتمی، ص554.
در کتب پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام نیز، امالی شیخ طوسی ت/460 ه جلد1 ص221 که در عبارت آن چنین است: بزرگی از بزرگان ملائکه ...
22 صحیح مسلم، جلد 2 (ص) 639، کتاب الجنائز، باب: المیت یعذب ببکاء اهله علیه. سنن نسائی، جلد 4 (ص) 18، کتاب الجنائز، باب: النهی عن البکاء علی المیت.
23 صحیح مسلم، جلد 2 (ص) 639. صحیح ترمذی، جلد 4 (ص) 222، کتاب الجنائز، باب 24. سنن ابن ماجه، جلد 1 (ص) 508، کتاب الجنائز، باب: المیت یعذب بما نیح علیه.
24 صحیح مسلم، جلد 2 (ص) 639. سنن نسائی، جلد 4 (ص) 18.
25 صحیح مسلم، کتاب الجنائز، باب 9 حدیث 22 و 23. صحیح بخاری، کتاب الجنائز، باب: یعذب المیت ببکاء اهله علیه، جلد1 ص155 و156. سنن نسائی، جلد4 ص18، کتاب الجنائز، باب: النیاحه علی المیت. الاجابه لا یراد ما استدرکته عایشه علی الصحابه، زرکشی، (ص) 82، باب: استدراکها علی (ع)مر بن الخطاب.
26 صحیح مسلم، کتاب الجنائز، باب 9، حدیث 25، صحیح بخاری، جلد 1 (ص) 156، کتاب الجنائز، باب: المیت یعذب ببکاء بعض اهله. صحیح ترمذی، کتاب الجنائز، باب 25، جلد 4 (ص) 226 و 227. موطا مالک، جلد 1 (ص) 234، کتاب الجنائز، باب: النهی عن البکاء علی المیت.
27 شرح صحیح مسلم، الامام النووی، جلد 6 (ص) 228، کتاب الجنائز.
28 عبارت نسائی را آوردیم.
29 سنن نسائی، جلد 2 (ص) 19، باب: الرخصه فی البکاء علی المیت. مسند احمد جلد2 ص110‚273، 408، 444. سنن الن ماجه، جلد 1 (ص) 505، کتاب الجنائز، باب: ما جاء فی البکاء علی المیت، حدیث 1587.
30 مسند احمد، جلد 2 (ص) 273 و 408 و نزدیک به آن
در (ص) 333.
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که تمام اعمال شایستة انسان را قابل تبدیل و تغییر به نعمتهای عظیم الهی در روز قیامت میداند. این تبدیل و تغییر، شواهد زیادی در عالم مادّه دارد. به عنوان نمونه، خاک که یک عنصر مادی است، قابلیّت تبدیل به موجودات گیاهی، نباتی، حیوانی و انسانی را دارد. خداوند متعال در سورة آلعمران میفرماید:
(یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً)[1]
جمله(ما عَمِلَتْ)در آیة فوق به صورت ماضی استعمال شد که به معنای انجام اعمال در زمان گذشته است. با توجه به این معنا خداوند در این آیه میفرماید: «انسانها در روز قیامت تمام اعمال صالحی که در دنیا انجام دادهاند را مقابل خود میبینند و هیچ عملی محو یا نابود نمیشود.» یکی از این اعمال شایسته، اشک بر حضرت سیّدالشهدا (ع) است. در روز قیامت خداوند متعال این اشک را به نعمتهای دیگری تبدیل میکند و سپس برای انسان نمایان میشود.
نکتة دیگر آنکه هر اشکی قابلیّت و استعداد تبدیل به نعمتهای دیگر را ندارد. به عنوان نمونه، اگر انسان در کنار آتشی بایستد و اشک بریزد هیچ ارزشی ندارد؛ زیرا متعلّق و عامل اشک، آتش بود. امّا اگر کسی برای حضرت سیّدالشهدا (ع) اشک بریزد، ارزش فراوانی دارد؛ زیرا ارزش هر چیزی با متعلّق آن آشکار میشود و در اینجا متعلّق و علّت اشک، حضرت امام حسین (ع) است.
امامان معصوم:میفرمایند: اشکی که برای حضرت سیّدالشهدا (ع) ریخته شود، در روز قیامت به سه صورت پدیدار و متجلّی میشود، اوّل: موجب آمرزش گناهان خواهد شد.[2] دوّم: به رحمت پروردگار تبدیل میشود که به صورت بهشت نمایان خواهد شد.[3] سوّم: سبب شفاعت پیامبر (ص) ، حضرت زهرا(س) و دیگر معصومان: خواهد شد.[4]
در طول تاریخ همواره مشاهده شده است که افراد جاهل و نادان، با الفاظ دوپهلو و فریبنده و القائات شیطانی سعی دارند با گریة بر حضرت سیّدالشهداء (ع) مخالفت کنند. در این راستا از نیروهای شیطانی خود استمداد میگیرند و با تبلیغات گسترده سعی دارند این گریة با ارزش را از شیعیان گرفته و آن را عمل بیارزشی جلوه دهند. امّا معصومین: عمل آنان را باطل و بیفایده میدانند، چرا که در گفتار ایشان تصریح شد که خداوند گریه بر محبوب خود را تا روز قیامت تضمین میکند[5].
به عنوان نمونه میتوان به این روایت استناد کرد: بعد از آنکه رسول خاتم (ص) خبر شهادت حضرت امام حسین (ع) را به حضرت زهرا(س) ابلاغ میکند میفرمایند: «محال است اقامة عزا و گریه بر حسین (ع) خاموش شود؛ بلکه هر نسلی آن را به نسل دیگر انتقال میدهند و این عمل تا روز قیامت ادامه دارد. وقتی عدّهای از شیعیان گریه کنند و عمرشان به پایان برسد، خداوند افراد دیگری را جایگزین آنها میکند.»[6]
در چند سال اخیر کشور آمریکا به همراه اسرائیل غاصب سرمایهگذاری هنگفتی انجام دادند تا بتوانند به این جلسات حسینی خاتمه دهند؛ امّا آنان نمیدانند که عمل آنان بیفایده بوده و هرگز اهداف آنان تحقق نمییابد.
صدای گریه و عزاداری بر امام حسین (ع) مفاهیم عرشی بلندی دارد که هیچ صدایی نمیتواند آن را خاموش کند. این صدای زیبا، ارواح خفتگان را بیدار کرده و جان تازهای در کالبد انسان ایجاد میکند. صدای ناله و گریه برای حضرت سیّدالشهدا (ع) همان چیزی است که رسول خاتم (ص) در 1400 سال قبل آن را پیشبینی کرده بود. در منابع روایی آمده است: «وقتی پیامبر (ص) خبر شهادت امام حسین (ع) را به دختر گرامیشان دادند، حضرت زهرا(س) به شدت گریست، سپس پیامبر (ص) حضرت زهرا(س) را آرام نمود و فرمود: «در آینده انسانهایی پا به عرصة وجود میگذارند که برای فرزندت حسین (ع) همچون مادر داغ دیده گریه میکنند.»[7]
پیروان و شیعیان امام حسین (ع) تنها موجوداتی نیستند که برای عزای ایشان اشک میریزند و ناله سر میدهند؛ بلکه فرشتگان الهی نیز در مجالس عزای حسینی شرکت کرده و از نورانیت این مجالس بهرهمند میشوند.[8] «وقتی عدّهای از فرشتگان با این نور درخشان به سوی آسمان اوج میگیرند، فرشتگان دیگر از آنان میپرسند: این نور را از کجا به دست آوردید؟ آنان در پاسخ میگویند: در مجالس حسینی». آن گروه به سمت پروردگار رفته و عرض میکنند: به ما اجازه دهید تا لحظاتی در مجالس عزای حضرت سیّدالشهدا (ع) شرکت کنیم. خداوند میفرماید: میتوانید به زمین بروید و از تابش انوار این مجالس بهرهمند شوید، امّا اگر مجلس عزا به پایان رسیده بود در و دیوار آن مجلس را لمس کنید تا نوری به شما بتابد.»[9]
پی نوشت ها:
[1]. آلعمران(3):30؛ روزى که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده، حاضر شده مىیابد.
[2]. امالی «صدوق»:192؛ حضرت امام رضا(ع) میفرماید: «یابن شبیب، إن بکیت على الحسین(ع) حتى تصیر دموعک على خدیک غفر الله لک کل ذنب أذنبته، صغیراً کان أو کبیراً، قلیلا ًکان أو کثیراً.»
[3]. العوالم:534؛ «قالَ رَسُولُ الله (ص) : یا فاطِمَةُ(س) ! کُلُّ عَین باکِیةٌ یَوْمَ الْقِیامَةِ، إِلاّ عَینٌ بَکَتْ عَلی مُصَابِ الْحُسَیْنِ(ع) فَإِنَّها ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِیم الْجَنَّةِ.»
[4]. بحارالأنوار: 44/292 باب 34.
[5] . اللهوف علی قتلی الطفوف: 10 و الکافی: 2/483 حدیث (ع) .
[6]. بحارالأنوار:44/292، باب 34. قسمتی از روایت : «لَمَّا أَخْبَرَ النَّبِیُّ(ص) ابْنَتَهُ فَاطِمَةَ بِقَتْلِ وَلَدِهَا الْحُسَیْنِ وَ مَا یَجْرِی عَلَیْهِ مِنَ الْمِحَنِ بَکَتْ فَاطِمَةُ بُکَاءً شَدِیداً وَ قَالَتْ یَا أَبَهْ مَتَى یَکُونُ ذَلِکَ قَالَ فِی زَمَانٍ خَالٍ مِنِّی وَ مِنْکِ وَ مِنْ عَلِیٍّ فَاشْتَدَّ بُکَاؤُهَا وَ قَالَتْ یَا أَبَهْ فَمَنْ یَبْکِی عَلَیْهِ وَ مَنْ یَلْتَزِمُ بِإِقَامَةِ الْعَزَاءِ لَهُ فَقَالَ النَّبِیُّ یَا فَاطِمَةُ! إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِی یَبْکُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَیْتِی وَ رِجَالَهُمْ یَبْکُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَیْتِی وَ یُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ فِی کُلِّ سَنَةٍ.»
[7]. همان.
[8]. در منابع روایی روایاتی وجود دارد که نشانگر گریة فرشتگان الهی برای مصائب حضرت سیدالشهدا(ع) است. اکنون به نمونههایی از این روایات اشاره میکنیم:
1- در زیارت ناحیه مقدّسه آمده است: «واختلفت جنود الملائکة المقربین تعزی أباک امیرالمؤمنین(ع) » ملائکه در دستههای مختلف در آن روز برای عرض تسلیت خدمت امیرالمؤمنین(ع) میرسیدند. (بحارالأنوار:98/241)
2ـ فرشتهای که خبر شهادت امام حسین(ع) را برای حضرت رسول(ص) آورد جبرئیل بود. او در حالی که با خود تربت آن حضرت را آورده بود و بوی خوشی از آن به مشام میرسید، بالهای خود را باز کرده بود و ناله و گریه میکرد. (بحارالأنوار:44/ 237)
3ـ همة ملائکه زمین و آسمان و رضوان و مالک و حاملان عرش بر آن حضرت گریستند. (بحارالأنوار:45/ 202)
4ـ امام صادق(ع) میفرماید: ملائکهای که نزد قبر آن حضرت هستند گریانند و از گریة آنها همة ملائکة آسمان میگریند. (بحارالأنوار:45/207)
5ـ صفوان جمال میگوید: امام صادق(ع) را در یکی از مسیرهای منتهی به مدینه دیدم و ما قصد رفتن به مکه داشتیم. عرض کردم: ای پسر رسول خدا، شما را محزون و ناراحت و دلشکسته میبینم؟ امام(ع) فرمود: اگر تو میشنیدی آنچه من میشنوم این سؤال را نمیکردی. عرض کردم: چه چیزی را میشنوید؟ فرمود: نفرین ملائکه بر قاتلان امیرمؤمنان(ع) و قاتلان حسین بن علی(ع) وگریة جن و ملائکه و شدت جزع و نالة آنها را. چه کسی با این حال میل به غذا و آشامیدنی و خواب دارد؟ (بحارالأنوار:45/ 226)
6ـ امام صادق × میفرماید: چهار هزار ملکی که برای یاری سید الشهدا(ع) آمدند و حضرت اجازه نفرمود، تا روز قیامت نزد قبر آن حضرت گریان و غبار آلود هستند؛ و رئیس آنها ملکی به نام «منصور» است. (بحارالأنوار:45/ 220- 223)
7ـ امام صادق(ع) میفرماید: حادثة عاشورا که اتفاق افتاد ملائکه ضجّه زدند و به درگاه الهی ناله کردند که بار الها این چنین میکنند با حسین(ع) ، برگزیده و فرزند نبی تو؟! ندا رسید: ملائکة من، آرام باشید. به عزت و جلالم قسم که از آنان انتقام میگیرم.
سپس خداوند متعال امامان از فرزندان حسین(ع) را به ایشان نشان داد و ملائکه شاد شدند. در این هنگام دیدند یکی از آن بزرگواران به نماز ایستاده است. خداوند متعال فرمود: از آنان انتقام خواهم گرفت به این آقایی که ایستاده است. (بحارالأنوار:45/ 221)
8ـ در روایتی امام صادق(ع) میفرماید: ملائکة روز و شب با ملائکة حائر حسینی مصافحه میکنند، ولی ملائکة حائر از شدت اشکی که میریزند نمیتوانند جواب آنها را بدهند، و منتظر میشوند تا طلوع فجر و بعد جواب آنها را میدهند و از مسائل آسمانها سؤال میکنند. در بین این دو وقت، نه حرفی میزنند و نه سستی در گریه و دعا دارند. (بحارالأنوار:45/ 224)
9 ـ امام صادق(ع) میفرماید: وقتی فاطمه(س) به زوّار آن حضرت نگاه میکند، چنان ناله و گریهای مینماید که ملکی در آسمانها نمیماند مگر آنکه بر گریة آن حضرت گریه کند، تا آنکه رسولخدا(ص) آن حضرت(س) را آرام مینماید. (بحارالأنوار:45/ 222)
10ـ امام صادق(ع) فرمود: ملائکه چهل روز بر حسین بن علی(ع) گریستند. (نفس المهموم:490)
[9]. قال ابوعبدالله(ع) : «لیس من ملک فى السموات والأرض إلا یسألون الله تبارک و تعالى أن یوذن لهم فى زیارة الحسین(ع) ففوج ینزل و فوج یعرج.» کامل الزیارات:111؛ امام صادق(ع) فرمود: هیچ فرشتهاى در آسمانها و زمین نیست، مگر اینکه مىخواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زیارت امام حسین(ع) مشرف شود، چنین است که همواره فوجى از فرشتگان به کربلا فرود آیند و فوجى دیگر عروج کنند و از آنجا اوج گیرند. در مورد رفتوآمد فرشتگان الهی و زیارت حضرت سیّدالشهدا(ع) میتوانید به کتاب کامل الزیارات، ابن قولویه: 195 و 252 مراجعه نمایید.
امام حسین(ع) در خانه وحی و قرآن متولد شد؛ آیات بسیاری از قرآن در خانه شان بر رسول خدا(ص) نازل شد. اثر قرآن بر روح و جان ایشان چنان عمیق بود که رد پای آن در تمام زوایای زندگی پر بارشان قابل مشاهده است. این تنها گوشه ای از سلوک قرآنی آن حضرت است که در تاریخ به ثبت رسیده است.
هنگامی که آیه «و اولوالارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله: و خویشاوندان در کتاب خدا بعضی مقدم بر بعضی دیگرند» نازل شد، امام حسین(ع) تأویل این آیه شریفه را از پیامبر (ص) پرسید. حضرت در پاسخ فرمودند: «سوگند به خدا که منظور در این آیه جز شما نیستید و اولوالارحام شمایید. پس اگر من از دنیا رفتم پدرت علی از هر کس به جانشینی من شایسته تر است و هرگاه پدرت علی درگذشت، برادرت حسن به جانشینی او سزاوارتر است و هرگاه حسن از دنیا رفت، تو به جانشینی او لایق تری. » حضرت بار دیگر سؤال کرد: «ای رسول خدا چه کسی پس از من به جانشینی من سزاوارتر است؟» فرمود: « فرزندت علی، پس فرزندش محمد، پس فرزندش جعفر، پس فرزندش موسی، پس فرزندش علی، پس فرزندش محمد، پس فرزندش علی، پس فرزندش حسن، پس هرگاه حسن از دنیا رفت، غیبت در نهمین فرزند تو رخ می دهد و این نه امام از نسل تو هستند؛ خدا به آنها دانش و فهم مرا عطا فرموده و سرشت آنان از سرشت من است. »[1]
از امام حسین(ع) پرسیدند از رسول خدا(ص) چه شنیده ای؟ فرمود: شنیدم که می فرمود: « خداوند کارهای مهم و بزرگ را دوست می دارد و کارهای پست و حقیر را نمی پسندد» او «قل هوالله احد» و نمازهای پنج گانه را به من آموخت و شنیدم که می فرمود: « هر که خدا را اطاعت کند، خدا او را بالا می برد و هر که نیت خود را برای خدا خالص کند خدا او را نیکو سازد و بیاراید و هر که به آنچه نزد خداست اطمینان کند خدا او را بی نیاز کند و هر که بر خدا بزرگی کند خدا او را خوار سازد. »[2]
امام صادق (ع) می فرماید: پدرم برایم نقل فرمود که علی بن ابیطالب(ص) در حالی که امام حسن و امام حسین(ع) در محضر مبارک او بودند، سوره ی مبارکه «انا انزلناه فی لیله القدر» را قرائت کرد. امام حسین(ع) عرض کرد: پدرجان! گویا شنیدن این سوره از دهان مبارک شما، شیرینی ویژه ای دارد! امام علی(ع) در پاسخ فرمود: «ای فرزند رسول خدا و ای فرزندم! من از این سوره خاطره ای دارم که تو از آن خبر نداری؛ چون این سوره نازل شد، جدت پیامبر خدا(ص) مرا به حضور طلبید و آن را برای من قرائت کرد. پس دست بر شانه من زد و فرمود: ای برادر و وصی من و ای سرپرست امت من پس از من، و ای ستیزگر با دشمنان من تا روزی که برانگیخته شوند! این سوره پس از من برای توست و پس در شأن فرزندان تو. همانا برادرم جبرئیل رویدادهای امتم را برایم بازگو کرد و او آنها را همانند حوادث نبوت برای تو بازگو می کند این سوره در قلب تو و اوصیای تو تا هنگام طلوع فجر قائم آل محمد(ص) نوری درخشان دارد.[3]
ابن عساکر از شخصی که با امام حسین(ع) گفت وگو داشته نقل کرده است: در منزل ثعلبیه چشمم به چادرهایی افتاد که در بیابان برپا شده بود. پرسیدم این چادرها از آن کیست؟ گفتند: امام حسین(ع) پس به نزد او آمدم؛ او مشغول تلاوت قرآن بود. و اشک از چشمانش بر گونه ها و محاسنش سرازیر بود. عرض کردم فدایت ای فرزند رسول خدا! برای چه به این جا آمدی؟ در این بیابان که هیچ کس در آن یافت نمی شود، چه می کنی؟ فرمود: « این نامه های اهل کوفه است که به من نوشته اند و نمی بینم مگر آن که همان ها قاتل من هستند. پس هیچ حرمتی برای خدا نبوده، مگر آن که دریده باشند و خداوند در برابر این همه بی حرمتی از آنها کسی را بر آنان مسلط خواهد کرد که خوار و ذلیلشان کند. »[4]
روزی یکی از خدمتگذاران حضرت، جنایتی که موجب تنبیه بود انجام داد. حضرت دستور داد تا او را تأدیب کنند. او گفت: ای آقای من! «والکاظمین الغیظ» امام فرمود: رهایش کنید. بار دیگر گفت: ای مولای من!«والعافین عن الناس» حضرت فرمود: از تو گذشتم. برای بار سوم گفت: ای مولای من! «والله یحب المحسنین» حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد هستی و از این پس حقوق تو دو برابر آن چه که پیش از این به تو می دادم خواهد بود.[5]
وقتی امام حسین(ع) بیمار شد و مادرش فاطمه(ع) او را نزد پیامبر (ص) برد و عرض کرد: «یا رسول الله! دعا کن خداوند به پسرت شفا عنایت فرماید: رسول خدا(ص) فرمود: « دخترم! خداوند متعال همان کسی است که او را به تو هبه کرد و او قادر است که پسرت را شفا دهد. » در همان وقت جبرئیل نازل شد و عرض کرد: « یا محمد(ص) ظرف آبی طلب کن و بر آن چهل مرتبه سوره ی حمد را بخوان، پس آن آب را بر حسین (ع) بپاش که خداوند در اثر چنین کاری، به حسین (ع) شفا خواهد داد. » پیامبر (ص) چنین کرد و امام حسین(ع) عافیت یافت.[6]
عصر عاشورا، عمر بن سعد با دریافت پیام و دستور جدید از عبیدالله بن زیاد، به محل استقرار امام و یاران با وفایش نزدیک شد، چون امام از هدف او آگاه شد، به برادر خود قمر بنی هاشم(ع) فرمود: « اگر می توانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیاندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال می داند که من به خاطر او، نماز و تلاوت کتاب او را دوست دارم. »[7]
ابن شهر آشوب روایت می کند که عبدالرحمن سلمی به یکی از فرزندان امام حسین(ع) سوره حمد را آموزش داد. وقتی فرزند امام آن را نزد پدر خواند، امام حسین (ع) به آن آموزگار هزار دینار و لباس عطا کرد و دهان او را پر از جواهرات کرد! به حضرت اعتراض کردند که آموزش یک سوره این همه عطا و تشویق لازم نداشت. امام در پاسخ فرمود: «این عطا و بخشش چگونه می تواند با تعلیمی که او می دهد برابری کند؟!»[8]
روزی امام حسین(ع) از کنار فقرا می گذشت. آنان که سفره خود را پهن کرده و تکه های نان خشک را در آن قرار داده بودند، از امام خواست تا با آنان هم غذا شود. حضرت به درخواست آنها پاسخ مثبت داد و در کنار آنها نشست و با آنان هم غذا شد و این آیه را تلاوت کرد: «ان الله لایحب المتکبرین» پس فرمود: «من دعوت شما را پذیرفتم شما نیز به دعوت من پاسخ گویید. » عرض کردند: «ای فرزند رسول خدا(ص)! چنین می کنیم. » پس همراه امام (ع) به سوی منزل روانه شدند. حضرت به کنیز خود فرمود: «هر چه در منزل گذاشته ای برای ما بیاورید. »[9]
پی نوشت ها:
[1] کفایت الاثر، ص 175
[2] فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع) ص31
[3] فرهنگ جامع امام حسین(ع) ص 637
[4] قصه کربلا، ص 243
[5] بحار الانوار، ج 44، ص 195
[6] بحارالانوار، ج 92، ص 261
[7] الارشاد مفید، ص 214
[8] بحار الانوار، ج 44، ص189
[9] بحارالانوار، ج 44، ص 195
یکی از نیازهای اساسی منتظران در عصر غیبت، لزوم برخورداری از الگوهای عملی، در مسیر خودسازی و نیز همراهی و مساعدت امام معصوم است، کسانی که توانسته باشند در عرصه عمل، برای تحقق اهداف و آرمان های امام خود، جان فشانی کنند و نمونه های روشنی در طریق اطاعت و سرسپردگی باشند و به راستی، چه کسانی شایسته تر از یاران امام حسین علیه السلام؟!
یارانی که امام خود را در تحقق بخشیدن به اهدافش یاری کردند؛ یاران بزرگ و مجاهدی که عقل بشری از درک مقامشان عاجز است؛ آن هایی که امام معصوم علیه السلام، در وصفیشان فرمود: «فَإنی لا أعلمُ أصحاباً أوفی و لا خیراً أصحابی...؛ من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود نمی شناسم.»[1]
در حقیقت یاران اباعبدالله علیه السلام، معیارهایی را در اختیار ما قرار داده اند تا به وسیله آن ها، خود را محک زده و با عمل به آن ها، خود را برای قیام جهانی و روز باشکوه ظهور، آماده تر سازیم.
محبت، حالتی بین محب و محبوب است که اگرچه از درون و قلب، سرچشمه می گیرد، اما در ظاهر و افعال و اعمال محب، به روشنی بروز پیدا می کند. محبتی پایدار و حقیقی است که در پی معرفت باشد؛ چراکه هرچه شناخت بیشتر باشد، محبت شدیدتر و عمیق تر خواهد بود. راه ایجاد و تعمیق محبت به ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف آن است که انسان به صاحب الزمان به عنوان مطلوب کامل خویش، معرفت حاصل کند و ابعاد وجودش را بشناسد.
معرفتی که مورد تأکید ائمه علیهم السلام واقع شده، معرفتی سطحی نیست که عموم مردم به آن آشنا هستند، بلکه مقصود، معرفتی خاص، با ویژگی ها و توصیفاتی است که در احادیث و ادعیه وارده شده است. مشکل امت اسلام، پس از پیامبر صل الله علیه و آله، عدم معرفت واقعی به حجت زمان خود بود. کوفیان، امام حسین علیه السلام را می شناختند، اما شناخت آنان، محدود به اسم و نسب امام بود، بدون هیچ بصیرت و آگاهی نسبت به مقام والای ایشان.
در مقابل، یاران حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام از چنان معرفتی به امام زمان خویش برخوردار بودند که شهادت در راه او را بر زندگی جاودانه در دنیا، بر می گزیدند؛ چنان چه یکی از یاران امام، این گونه به این حقیقت تصریح می کند: «الحمدالله الذی شرفنا بالقتل معک و لو کانت الدنیا باقیه و کنا فیها مخلدین لاثرنا المحفوظ معک علی الإقامة فیها؛ خدا را سپاس که این شرافت را نصیب ما کرد تا در کنار شما به شهادت برسیم و اگر دنیا باقی باشد و ما در آن جاودان باشیم، قیام با شما را بر ماندن در این دنیا ترجیح می دهیم.»[2]
آنان، وجود امام را نعمتی بزرگ از جانب خدا و مورد سفارش پیامبر صل الله علیه و آله می دانستند.[3] در تاریخ آمده است که در دومین روز محرم الحرام، پس از ورود امام و یارانش به کربلا، آن حضرت خطبه ای خواند. آن گاه، بُرَیْر از جای برخاست و گفت: «یابن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلّم! لقد منّ الله بک علینا أن نقاتل بین یدیک نقطع فیک أعضائنا ثم یکون جدک شفیعنا یوم القیامة؛ ای پسر رسول خدا صل الله علیه و آله! خدای تعالی وجود مبارکت را بر ما منت نهاده است تا در رکاب شما نبرد کنیم تا در راه شما اعضای بدنمان تکه تکه شود، برای آن که در روز قیامت، جد شما شفیع ما گردد.»[4]
اشعاری که هریک از یاران، در موقع نبرد به زبان می آوردند نیز، اشاره به عمق معرفت آنان از امام دارد. برای مثال، یکی از یاران امام، هنگام خروج برای جهاد، این رجز را می خواند: «أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر؛ سرورٌ ف?ادِ البَشیر النّذیر؛ حسین علیه السلام امیر من است و چه خوب امیری است، او موجب شادی و سرور دلِ بشارت دهنده و ترسانند از خطرها ( پیامبر اکرم صل الله علیه و آله ) است.»[5]
حجاج بن مسروق جُعفی نیز از دیگر یاران امام می باشد که ایشان را این گونه معرفی می کند: «أقدم حسیناً هادیاً مهدیاً، ألیومَ تَلقا جدّک نبیاً، ثُمَّ أباک ذالنَّدا علیاً، ذاک الذی تَعرِفُهُ وصیاً؛ای حسین! ای امامی که هم هدایت یافته ای و هم دیگران را هدایت می کنی؛ امروز، جدت، پیامبر صل الله علیه و آله را ملاقات خواهی کرد و سپس پدرت، علی علیه السلام را که صاحب فضل و جود و احسان است و ما او را وصی رسول صل الله علیه و آله و جانشین بر حق او می دانیم.»
یاران امام مهدی نیز، معرفتی عمیق به ایشان دارند. امام سجاد علیه السلام در وصف آنان می فرماید:«القائلین بأمامَتِه؛ آنان به امامت امام مهدی اعتقاد راسخ دارند»[6] و این معرفت عمیق، سرچشمه محبتی حقیقی به امام می شود؛ به گونه ای که به تعبیر امام صادق علیه السلام«یحفون به و یقونه بأنفسهم فی الحرب؛ آنان در میدان رزم، او (حضرت مهدی) را در میان می گیرند و در کشاکش جنگ، با جان خود، از ایشان محافظت می کنند.»[7]
زهد و پارسایی از ویژگی های برجسته یاران ائمه علیهم السلام می باشد. معرفت هنگامی پیروی از امام را به دنبال دارد که آمیخته به حب دنیا نباشد. از این رو، منتظران واقعی، کسانی هستند که در سایه کسب معرفت، نفس خویش را از دنیازدگی خالص کنند.
یاران امام حسین علیه السلام انسان هایی بودند که دل بستگی به دنیا و فرزند و مال را کنار گذاشته و همه را، همراه جان خویش، تقدیم امام نمودند. هنگامی که اباعبدالله الحسین علیه السلام به فرزندان عقیل فرمود: « شهادت مسلم، خانواده شما را بس است. من به شما رخصت می دهم که به سوی خانه های خود بروید»[8] فرزندان عقیل در پاسخ امام گفتند: «آیا به مردم بگوییم امام و رهبر و بزرگ خود را در میان دشمنان تنها گذاردیم و از او دفاع نکردیم؟ سوگند به خدا، چنین نخواهیم کرد؛ بلکه جان و مال خود را فدای تو خواهیم نمود.»
در مقابل نیز، کسانی را می بینیم که در اثر دل بستگی به دنیا و با وجود معرفت به حقانیت امام، حاضر به پیروی از ایشان نیستند. یکی از این اشخاص، عبیدالله بن حر جُعفی است. او کسی بود که کاروان امام حسین علیه السلام در مسیر خود با او برخورد کرد. امام با او به گفت وگو نشست و او را به همراهی خود فراخواند؛ اما عبیدالله در جواب گفت: «به خدا سوگند می دانم که هر که شما را دنبال کند، در آخرت سعید و خوشبخت خواهد شد... اما این طرح و نقشه را بر من تحمیل مکن، چراکه نفس من بر مرگ آمادگی ندارد.»[9]
مردم کوفه نیز که با امام علیه السلام بیعت کرده بودند و به ایشان قول همکاری داده بودند، به جهت دل بستگی به دنیا، به ایشان خیانت کردند؛ چنان چه در تاریخ نقل شده است که امام از چند تن از اهالی کوفه ـ که پس از شهادت مسلم، به ایشان پیوسته بودند-درباره رأی و نظر مردم کوفه پرسیدند و آن چند نفر در پاسخ گفتند: «در بین اشراف، رشوه های بزرگ، رد و بدل می شود و اگرچه دل های سایر مردم با شماست، اما شمشیرهایشان علیه شما آماده گشته است.» [10]
آن گاه حضرت اباعبدالله علیه السلام فرمود: «النّاس عبید الدنیا و الدین لعق علی ألسنتهم...؛ مردم، بنده دنیایند و دین، لقلقه زبان آن هاست…. »[11]
در هنگامه ظهور، نیز کسانی که به ظاهر، منتظر امام علیه السلام بوده اند، از ایشان جدا می شوند. چنان چه امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند: «إذا خَرَجَ القائم خَرَجَ مِن هذا الأمر من کان یری من أهله...؛هنگامی که قائم قیام کند، کسانی که به نظر می رسید از یاران او باشند، از امر (ولایت) بیرون می روند...»[12]
از مخنف نقل شده که در ظهر عاشورا و در کشاکش جنگ، ابوثمامه صاعدی نزد امام آمد و گفت: «من دوست دارم در حالی که نماز آخرم را با شما به جای آورده ام، خدا را ملاقات کنم.»[13] حضرت در جواب فرمود: «ذکرت الصلاة جعلک الله من المصلین الذاکرین؛ نماز را یاد آوردی، خدا تو را از نمازگزارانی که به نماز تذکر می دهند، قرار دهد.» آن گاه امام حسین علیه السلام به همراه نیمی از یاران خود به نماز ایستادند و سعید بن عبدالله حنفی، خویش را سپر امام قرار داد و تیرهای رها شده از سوی دشمن را به جان خرید تا آن که به شهادت رسید.
در شب عاشورا نیز، تمام اصحاب در خیمه های خود به راز و نیاز و عبادت مشغول بودند. راوی می گوید:«و بات الحسین علیه السّلام و اصحابه تلک اللیلة و لهم دوی کدوی النحل ما بین راکع و ساجد و قائم و قاعد؛ حسین علیه السلام و یارانش، آن شب را در حالی به صبح رساندند، که زمزمه آنان در حالات رکوع و سجود و ایستاده و نشسته، مانند زمزمه زنبوران عسل، شنیده می شد.»[14]
در وصف یاران امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله نقل شده است: «مُجِدُّون فی طاعة الله؛ آنان در راه اطاعت خداوند، اهل جدیت و تلاش هستند..»[15] امام علی علیه السلامدر توصیفشان فرموده اند: «رجال لا ینامونَ الیل لهم روی فی صلواتهم کروی النحل یبیتون قیاماً علی أطرافهم و یسبحون علی خیر لهم؛ مردان شب زنده داری که زمزمه نمازشان، مانند نغمه زنبوران عسل به گوش می رسد. شب ها را با شب زنده داری سپری می کنند و بر فراز اسب ها خدا را تسبیح می کنند.»[16]
امام علیه السلام در شب عاشورا به خیمه حضرت زینب علیها السلام رفتند و میان ایشان، گفت وگویی صورت گرفت. از آن جمله، حضرت زینب علیها السلام به امام علیه السلام عرض کرد: «آیا شما نیات یاران خود را امتحان کرده اید؟ می ترسم که در هنگامه درگیری، شما را به دشمن تسلیم کنند.» امام حسین علیه السلام در جواب فرمودند: «اما والله لقد نهرتهم و بلوتهم و لیس فیهم الأشوس الأقعص یستأنسون بالمنیة دونی استئناس الطفل بلبن أمّة؛ به خدا سوگند، ایشان را آزموده ام و آنان را انسان هایی سینه سپرکرده یافته ام، به گونه ای که به مرگ زیرچشمی می نگرند و شوقشان به مرگ، کمتر از شوق کودک به شیر مادرش نیست.»[17]
در آن شب، زیباترین و ماندگارترین صحنه های تاریخ اسلام، شکل گرفت. امام علیه السلام بیعت خود را از همه یاران برداشت و از ایشان خواست تا در تاریکی شب پراکنده شوند. اما هریک از اهل بیت علیهم السلام، اصحاب و یاران در سرسپردگی عاشقانه خویش، بار دیگر ابراز وفاداری کردند. مسلم بن عوسجه عرض کرد: «یابن رسول الله صل الله علیه و آله! در جهان کسی از ما لئیم تر نباشد، اگر این جا تو را رها کنیم. پناه می بریم به خدا از این که از رکاب همایونی تو دوری کنیم. خدا هرگز روزی را نیاورد که من چنین کنم.... حتی اگر سلاحی به دست نداشته باشم، با پرتاب سنگ به جنگشان خواهم رفت. .. و هرگز از تو جدا نخواهم شد، تا در رکاب تو کشته شوم.» سعید بن عبدالله حنفی نیز عرض کرد: «سوگند به خدا، هرگز تو را رها نمی کنیم، تا برای خدا مشخص شود که سفارش پیامبر صل الله علیه و آله را نسبت به تو عمل کرده ایم و اگر بدانم که در راه تو به شهادت می رسم و سپس زنده می شوم و ذرات وجودم را بر باد می دهند و هفتاد بار با من چنین کنند، باز از تو جدا نخواهم شد...»[18]
و اینک ما در زمان انتظار سرورمان، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به سر می بریم. به راستی، آیا ما مدعیان منتظر، به اندازه یاران سیدالشهداء علیه السلام، از جان و مال خود، خواهیم گذشت؟ منتظر واقعی در میدان عمل، به سوی ظهور گام بر می دارد و در هر صبح با امامش بیعتی تازه می بندد و به خدا خویش قول می دهد که هرگز از این عهد و پیمان برنگردد، تا از یاران و دفاع کنندگان از مولایش باشد و در این راه از همه پیشی بگیرد؛ عهدی که حتی مرگ هم نتواند آن را بشکند: «اللهم إنی اجدد له فی صبیحة یومی هذا و ما عشتُ من أیامی عهداً و عقداً و بیعةً له فی عنقی لا أحول عنها و لا أزول ابداً اللهم اجعلنی من أنصاره و أعوانه و الذّابینَ عنهُ و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلینَ لِأوامره و المحامین عنه و السابقینَ إلی ارادته و المستشهدین بین یدیه اللهم إن حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتماً مقضیاً فأخرجنی من قبری م?تزراً کفنی شاهراً سیفی مجرداً قناتی ملبیاً دعوة الداعی فی الحاضر و البادی...»[19]
پی نوشت:
[1] الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 577
[2] مقتل الحسین، مقرم، ص 59
[3] پیامبر اکرم صل الله علیه و آله در حدیث ثقلین از امام، به عنوان یکی از امانات خویش نام می برد و عنوان می کند که در قیامت، شفیع کسی خواهند بود که به این امانت چنگ زند.
[4] اللهوف، ص 35
[5] ابصار العین، ص 96
[6] منتخب الأثر، آیت الله صافی گلپایگانی، ص 244
[7] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 52، ص 308
[8] ارشاد شیخ مفید، ص231
[9] تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 407
[10] همان، ص 405
[11] بحار، ج 44، ص 383
[12] الغیبة، نعمانی ص 317
[13] ابصار العین، ص 120
[14] الهوف، ص 130
[15] بحارالانوار، ج 36، ص 207
[16] همان، ج 52، ص 308
[17] مقتل الحسین علیه السلام، مقرم، ص 219
[18] الهوف، صص 127-129
[19] مفاتیح الجنان، دعای عهد
درباره اینکه مرگ ابلیس، سرکرده شیاطین، چگونه و چه وقت خواهد بود و اینکه آیا کسى او را مى کشد یا خودش مى میرد، نظرات گوناگونی وجود دارد از جمله اینکه به دست مبارک حضرت مهدی علیه السلام به هلاکت می رسد. در این نوشتار به بررسی این موضوع می پردازیم.
پایان مهلت شیطان چه وقت است
در قرآن کریم آمده است وقتی شیطان به علّت سجده نکردن بر انسان از پیشگاه الهی رانده شد به خداوند عرض کرد: پروردگارا! تا روزى که انسان ها برانگیخته مى شوند به مهلت بده. خداوند فرمود: «فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * إِلىَ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم؛ تو از مهلت یافتگانى، تا زمانى معین و معلوم » (سوره ص، آیات 79-81) امّا "در اینکه منظور از «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم»، چه روزى است، مفسران احتمالات متعددى داده اند:
بعضى گفته اند منظور پایان این جهان و بر چیده شدن دوران تکلیف است، چرا که بعد از آن، طبق ظاهر آیات قرآن، همه جهانیان از بین میروند و تنها ذات پاک خداوند باقى مى ماند، بنابر این تنها به مقدارى از درخواست ابلیس موافقت شد.
بعضى دیگر احتمال داده اند که منظور از وقت معلوم زمان معینى است که تنها خدا مى داند، و جز او هیچکس از آن آگاه نیست، چرا که اگر آنوقت را آشکار مى ساخت ابلیس تشویق به گناه و سرکشى بیشتر شده بود.
بعضى نیز احتمال داده اند منظور روز قیامت است چرا که او مى خواست تا آن روز زنده بماند تا از حیات جاویدان برخوردار گردد و با نظر او موافقت گردید، به خصوص اینکه تعبیر به یوم الوقت المعلوم در آیه 50 سوره واقعه درباره روز قیامت نیز آمده است. ولى این احتمال بسیار بعید است ، چرا که اگر چنین مى بود باید خداوند به طور کامل با درخواست او موافقت کرده باشد، در حالى که ظاهر آیات فوق این است که بطور کامل با درخواست او موافقت نشده و تنها تا یوم الوقت المعلوم موافقت شده است. و به هر حال تفسیر اول با روح و ظاهر آیه از همه موافقتر است، و در بعضى از روایات که از امام صادق علیه السلام نقل شده نیز به این معنى تصریح گردیده است." (تفسیر نمونه، ج11، ص71)
مرگ شیطان، در زمان ظهور یا پس از نفخه اول صور
در روایتی نقل شده است که شخصی در مورد جمله «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» که در آیه مذکور آمده، از امام صادق علیه السلام سوال کرد، حضرت فرمود: «وقتی که قائم ما ظهور کند و به حجر کوفه بیاید، در این حجر شیطان به حضور آن حضرت می آید و زانو به زمین می زند و می گوید: «یا ویل من هذا الیوم؛ ای وای از این روز.» آنگاه امام قائم موی پیشانی شیطان را می گیرد و گردنش را می زند و او را به هلاکت می رساند.(اثبات الهداة، ج7، ص101)
این احتمال وجود دارد کشته شدن شیطان همان قطع نفوذ او است و مرگ حکومت و تزویز او. یعنی منظور از کشته شدن شیطان این است که ریشه های فساد و عوامل انحراف و ظلم و جو در عصر درخشان حکومت امام مهدی علیه السلام نابود می گردد و به جای آن عقل و ایمان حکومت می کند.
اما آن حضرت در حدیث دیگرى مى فرمایند: «شیطان بین نفخه اول و دوم صور اسرافیل مى میرد.» (بحارالانوار، ج 60، ص 244)
در این میان برخی به اشتباه دچار خلط شده اند و گفته اند که "متن این دو روایت با یکدیگر معارض است، و جمع کردن آنها با یکدیگر ممکن نیست. زیرا هنگام ظهور حضرت ولى عصرعلیه السلام تا نفخه صور بسیار فاصله است، و طبق اعتقاد شیعه بین زمان ظهور و نفخه صور، رجعت نیز وجود دارد؛ و چون دومین روایت بیشتر نقل شده است و در سند آن مؤیّداتى وجود دارد، موجب مى شود تا آن بر نخستین روایت ترجیح داده شود؛ پس کشته شدن شیطان توسط امام زمان علیه السلام دلیل محکمى ندارد."
اما می توان گفت این دو روایت تعارض ندارند و سبب خلط به خاطر آن است که برای مرگ ابلیس نتوانسته اند دو مرگ را قائل شوند. همانطور که انسانها از دنیا رحلت می کنند -یعنی یک زمان مشخص برای مرگ دارند، و پس از آنکه در برزخ حاضر شدند تا زمان دمیده شدن صور و بر پایی قیامت در آنجا مستقر اند- پس از دمیده شدن صور همین افراد نیز خواهند مرد -البته باید توجه کرد که مرگ، در دو نشئه مختلف است- حال می توان برای شیطان دو مرگ متصور شد در این صورت نه تنها روایات متعارض نیستند بلکه دو مطلب جداگانه را می خواهند اثبات نمایند.
اگر شیطان نباشد پس امتحان بندگان چه می شود
عده ای هم ادعا کرده اند که " «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» پس از اتمام زندگی انسانها خواهد بود، چون انسان باید بین خوبی ها و بدی ها وسوسه ای داشته باشد تا انتخاب کند و دارای اجر و یا عذاب شود و اگر شیطان در عصر ظهور کشته شود با تکلیف انسانی در تعارض است."
در پاسخ باید گفت در آن زمان، آزادی و اختیار از انسانها گرفته نمی شود؛ چنانکه مرحوم علامه طباطبایى مى فرماید: «ملازمه اى بین تکلیف انسان و وجود شیطان براى اغواگرى او وجود ندارد؛ پس چنین نیست که تا انسان مکلّف است در پى گمراه کردن او باشد؛ زیرا ممکن است خداوند، جامعه انسانى را صالح گرداند و فساد را ریشه کن کند، و مردم جز پروردگار کسى را نپرستند، در این صورت شیطان نمى تواند کسى را گمراه کند.»(المیزان، ج 12، ص 128) به عبارت دیگر هر چند وجود شیطان سبب افزایش وسوسه خواهد بود اما تمام وسوسه با شیطان نیست بلکه نفس اماره هم اگر شیطان نباشد، انسان را به امور ناپسند وسوسه می کند پس این قول هم بسیار ضعیف هست و نمی توان بدان توجه کرد.
روایتی دیگر از مرگ شیطان
برخی می گویند که "کشته شدن و نابودی شیطان همانند کشته شدن و نابودی انسان نیست؛ شیطان مانند ما جسم ندارد تا کشته شود" در صورتی که باید توجه نمود علاوه بر اینکه طبق قولی شیطان چون از جن است، مثل آنها می توان برای او مرگ و کشته شدن نیز تصور کرد.
وقتی که قائم ما ظهور کند و به حجر کوفه بیاید، در این حجر شیطان به حضور آن حضرت می آید و زانو به زمین می زند و می گوید: «یا ویل من هذا الیوم؛ ای وای از این روز.» آنگاه امام قائم موی پیشانی شیطان را می گیرد و گردنش را می زند و او را به هلاکت می رساند.
همچنین این احتمال وجود دارد کشته شدن شیطان همان قطع نفوذ او است و مرگ حکومت و تزویز او. یعنی منظور از کشته شدن شیطان این است که ریشه های فساد و عوامل انحراف و ظلم و جو در عصر درخشان حکومت امام مهدی علیه السلام نابود می گردد و به جای آن عقل و ایمان حکومت می کند. چنانچه در در صحف ادریس پیامبر آمده است:
"تو ای شیطان تا زمانی که مقدر کرده ام که زمین را در آن زمان از کفر و شرک و گناه پاک سازم، مهلت داده خواهی شد؛ ولی در این زمان به جای تو بندگان خالص و پاک دل و با ایمان روی کار می آیند. آنها را خلیفه می کنم و حاکم زمین می کنم و دینشان را استوار سازد که آنها تنها مرا می پرستند و هیچ چیز را شریک من قرار نمی دهند در آن روز است که تو و همه لشکریانت از پیاده و سواره را نابود می نماییم."
یعنی در آن زمان حنای شیطان و فرزندان او رنگی دیگر ندارد و در حکومت صالحان حکومت شیطان از بین رفتنی است.
از جمله مواردى که گریة بر آن تأکید فراوانی شده است گریه بر مصائب اهلبیت:، به ویژه سرور شهیدان، حضرت سیّدالشهدا (ع) است که عبادتى بس بزرگ و داراى پاداشى عظیم و دواى دردهاى معنوى و آماده کنندة انسان براى توبه و آمرزش و نایل کننده آدمى به رحمت بیکران خداست و انسان را به آستان رحمت الهی نزدیک میکند.
روایاتِ گریة بر اهلبیت: و ندبه کردن بر مصائبى که به آن بزرگواران رسیده است به اندازهاى است که بخش مهمی از روایات مناقب اهلبیت: را تشکیل دادهاند.
با این توضیح میتوان نتیجه گرفت مخالفت با گریه و ندبة بر اهلبیت: که به وسیلة گروهى نادان و گاه روشنفکر مآب صورت مىگیرد، در حقیقت مخالفت با قرآن و سنّت پیامبر (ص) و روش اولیاى الهى است و شیعیان نباید به اینگونه مخالفتهاى جاهلانه و مغرضانه توجّه کنند و گریه و ندبة بر اهلبیت: را (که نوعى مخالفت و ضدّیت با ستمگران و زورگویان است) کمرنگ جلوه دهند؛ بلکه نسل به نسل این عمل الهى و کار پرثواب را تشویق کنند و آن را به عنوان میراثى گرانبها براى آیندگان به یادگار بگذارند. اکنون به چند روایت در مورد ارزش و اهمیّت این نوع اشک اشاره میکنیم:
یکم) حضرت امام رضا (ع) مىفرمایند:
«مَنْ تَذَکَّرَ مُصابَنا وَبَکى لِما ارْتُکِبَ مِنَّا، کانَ مَعَنا فِى دَرَجاتِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ. وَمَنْ ذُکِّرَ بِمُصابِنا فَبَکى وَابْکى لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِى الْعُیُونُ.[1]
کسى که مصیبتهاى رسیده به ما را یاد آورد و براى آنچه از سوى دشمنان بر سر ما آمده گریه کند، در روز قیامت همدرجه و در کنار ماست و کسى که بلاهاى رسیده بر ما را یاد کند و بگرید و بگریاند، روزى که دیدهها گریان است نگرید.»
دوّم) حضرت امام صادق (ع) به مُسمع[2] فرمودند: تو اهل عراقى، آیا به زیارت نمىروى؟ مسمع عرض کرد: در بصره ناصبى و دشمن زیاد است، مىترسم زیارت رفتنم را به حکومت گزارش دهند و مورد آزار قرار گیرم، حضرت فرمود:
«أَفَما تَذْکُرُ ما صُنِعَ بِهِ؟؛
آیا از آنچه بر امام حسین (ع) روا داشتند یاد مىکنى؟
گفتم: آرى فرمود: آیا جزع و بىتابى مىکنى و دلآزرده مىگردى؟ گفتم: آرى، به خدا چنان گریه مىکنم که گریه گلوگیرم مىشود، در حدّى که خانوادهام آثارش را در من مشاهده مىکنند و در آن حال نمىتوانم چیزى بخورم و آثار حزن و اندوهم از رخسارم پیداست؛ حضرت فرمود:
رَحِمَ اللهُ دَمْعَتَکَ
سپس فرمود: البتّه تو از آنان هستى که از اهل جزع بر ما محسوب مىشوند و از آنانى که براى شادى ما شاد و براى آزردگى ما اندوهگیناند، بىتردید تو در هنگام مردن پدران مرا نزد خود حاضر مىبینى، دربارة تو به ملک الموت سفارش مىکنند و تو را به چیزى مژده مىدهند که پیش از مرگ چشمت روشن مىشود و ملک الموت نسبت به تو از مادر مهربان نیز مهربانتر مىگردد.»[3]
سوّم) حضرت امام صادق (ع) در حدیث دیگری فرمودند:
«نَفَسُ الْمَهْمُوْمِ لِظُلْمِنا تَسْبِیْحٌ، وَهَمُّهُ لَنا عِبادَةٌ، وَکِتْمانُ سِرِّنا جِهادٌ فى سَبِیلِ الله. ثُمَّ قالَ أَبُو عَبْدِالله یَجِبُ أَنْ یَکْتُبَ هذا الْحَدِیْث بِالذَهَبِ[4]؛
نفس اندوهگین به خاطر ستمى که بر ما شده تسبیح است و نگرانى و غصهاش براى ما عبادت، و پنهان کردن سرّ ما جهاد در راه خداست.» سپس حضرت فرمود: «واجب است این حدیث با طلا نوشته شود.»
چهارم) هارون بن خارجه[5] مىگوید: «در محضر حضرت امام صادق (ع) بودیم، از امام حسین (ع) یاد کردیم و بر قاتلش لعنت فرستادیم،
«فَبَکَى أبُو عَبْدِالله (ع) وَبَکِینَا قَالَ: ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَقَالَ: قَالَ الحُسَیْنُ بنُ عَلىٍ(ع) : أنَا قَتِیلُ العَبْرَةِ لَایَذْکُرُنِى مُؤمِنٌ إلَّا بَکَى[6]؛
در این هنگام حضرت امام صادق (ع) گریه کرد و ما هم گریستیم، سپس سر مبارکشان را بلند نمود و فرمود: حضرت امام سجاد (ع) فرمودند: من کشتة اشکم، مؤمنى مرا یاد نمىکند مگر اینکه مىگرید.»
پنجم) حضرت امام حسین (ع) چنین میفرمایند:
«ما مِنْ عَبْدٍ قَطَرَتْ عَیْناهُ فِیْنا قَطْرَةً، أوْ دَمَعَتْ عَیْناهُ فِیْنا دَمْعَةً، إلّا بَوَّأَهُ اللهُ بِها فى الْجَنَّةِ حُقَباً.»[7]
بندهاى نیست که به خاطر ما چشمش قطرهاى بریزد یا از چشمش اشکى جارى شود، مگر اینکه خدا به سبب آن جایى جاویدان در بهشت به او عنایت نماید.»
ششم) معاویة بن وهب[8] از حضرت امام صادق (ع) چنین روایت میکند:
«کُلُّ الجَزَعِ وَ البُکَاءِ مَکرُوهٌ سِوَى الجَزَعِ وَالبُکَاءِ عَلَى الحُسَیْنِ (ع) .[9]
هر بىتابى و گریهاى ناخوشایند است جز بىتابى و گریه بر حسین (ع) .»
هفتم) محمّد بن مسلم[10] مىگوید: از حضرت امام صادق (ع) شنیدم که مىفرمودند:
«بىتردید حسین بن على (ع) نزد پروردگارش به لشگرگاهش و آنان که با او در آنجا فرود آمدند نظر مىکند و به زائرانش توجه مىنماید و او به ایشان و نامهایشان و نامهاى پدران و به درجات و مراتبشان نزد خدا بیش از شناخت افراد به فرزندانشان آشنایى دارد و به یقین او کسى را که برایش مىگرید مىبیند و براى وى طلب آمرزش مىکند و از پدرانش مىخواهد که براى او درخواست مغفرت کنند.»[11]
همانگونه که بیان شد اشک و گریه بر مصائب اهل بیت: به ویژه امام حسین (ع) از آن دسته اعمالی است که محبوب خداوند است و اگر این اشک عرشی و ملکوتی با درخت اطاعت و رعایت حلال و حرام الهی آمیخته شود، ثمرة خارق العادهای دارد که درک ارزش آن از افکار انسانهای عادی خارج است.
از جمله افرادی که به این اصل مهم عمل نمودند، خانواده و خاندان حضرت امام حسین (ع) بودند. کسانی که با اهل بیت حضرت: از کوفه به شام آمدند دربارة خاندان امام حسین (ع) به یزید چنین گفتند: «ما افرادی با ادبتر، عفیفتر و موقّرتر از اینان در طول عمرمان ندیدهایم. آنان در تمام مسیر، روزها به ذکر الهی و شبها به تهجّد و عبادت مشغول بودند، حتّی کودکانشان با وجود سختیهای فراوان از ما کمک نخواستند و با نامحرمان صحبت نکردند.»[12]
اشک بر مصائب سیّدالشهدا (ع) سنّت و فرهنگ حسنهای است که از پیشینیان به نسل امروز رسیده است. آنان برای این انتقال، خوندلهای فراوانی خوردند و تا پای جان از این میراث گرانبها محافظت کردند. حال این امر خطیر بر عهدة نسل امروز است تا از این فرهنگ صیانت کرده و آن را به نسلهای آینده انتقال دهند.
یکی از دوستان بنده نقل میکرد که پدرم را در سن هجده سالگی از دست دادم. او از سن پنج سالگی تا هنگام مرگ، همواره مرا قبل از اذان صبح بیدار میکرد و تا سر حوض میبرد و میگفت: وضو بگیر. پس از آنکه هر دو وضو میگرفتیم به اتاقش میرفتیم. سپس او مصائب حضرت سیّدالشهدا (ع) را میخواند و با هم اشک میریختیم.
بنابراین باید در عصر حاضر به فرهنگ اشک و ناله توجّه بیشتری نمود و با تشکیل مجالس حسینی، جوانان را با این سنّت و میراث گرانبها آشنا کنیم. اگر این فرهنگ در میان نسلهای آینده نهادینه شود، دین مبین اسلام و به ویژه مکتب تشیّع از گزند آسیبهای دشمنان دین مصون و محفوظ خواهند ماند.
یکی از روشهای آشنایی با این فرهنگ آن است که از دوران کودکی و نوجوانی، فرزندان را با اهداف قیام حضرت امام حسین (ع) آشنا کنیم تا آنان درک کنند که چرا در ماههای محرم و صفر، دیوارهای شهر از پارچههای سیاه و مشکی سیاهپوش میشود و همه با تشکیل مجالس سینهزنی و ذکر مصیبت بر فرهنگ عاشورایی اهتمام میورزند.
این نکته نیز حایز اهمیت است که علاوه بر تشکیل مجالس حسینی باید بر سنّت گریه و عزاداری اهتمام ورزید. این گریه، با مسیر انبیا و اولیای الهی: همسویی دارد. زیرا هیچ پیامبری در این عالم وجود نداشت، مگر آنکه بر مصائب حضرت سیّدالشهدا (ع) گریه کرد. این گریه به معنای هماهنگی با معصومین: فرشتگان الهی و تمام موجودات در عالم آفرینش است؛ چرا که برای مصیبتهای حضرت سیّدالشهدا (ع) آسمان و زمین و حتی ماهیان دریا و پرندگان هوا اشک ریختند. محتشم کاشانی[13] در این زمینه چه زیبا میسراید:
در بارگاه قدس که جای ملال نیست |
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است[14] |
در حال حاضر وظیفة علما، روحانیت و شیعیان است که این سنّت گریه را به گوش جهانیان و نسلهای آینده برسانند و با این عمل از مکتب بر حقّ شیعه پاسداری کنند.
در دستگاه عظیم حضرت سیّدالشهدا (ع) افراد زیادی به بهشت رهنمون میشوند؛ زیرا آنان برای مصائبِ محبوبِ پروردگار اشک ریختند و بهشت را برای خود تضمین نمودند. اهل بیت: در روایتی این افراد را برشمرده و فرمودند:
ـ «من بکی أو أبکی فینا مائة، ضَمِنّا له علی الله الجنّة؛
کسی که خود بگرید و یا صد نفر را بگریاند، خداوند بهشت را برای او تضمین کرده است.»
ـ «و من بکی أو أبکی خمسین، فله الجنّة؛
کسی که خود گریه کند و یا پنجاه نفر را بگریاند، بهشت بر او واجب میشود.»
ـ «و من بکی أو أبکی ثلاثین، فله الجنّة؛
کسی که خود گریه کند و یا سی نفر را به گریه درآورد، خداوند بهشت را بر او لازم میداند.»
ـ «و من بکی أو أبکی عشرة فله الجنّة؛
اگر کسی خود بگرید یا ده نفر را بگریاند، بهشت بر او لازم میشود.»
ـ «و من بکی أو أبکی واحداً فله الجنّة؛
اگر کسی خود بگرید یا تنها یک نفر را بگریاند، بهشت بر او واجب است.»
ـ «و من تباکی فله الجنّة[15]؛
اگر (کسی به دلایلی نمیتواند اشک بریزد)، خود را به شکل گریهکنندگان دربیاور و چهرهاش را در هم کشد و حالت غصّه بگیرد، در نتیجه بر او نیز بهشت واجب میشود.»
شخصی نزد حضرت امام صادق (ع) آمد و عرض کرد: «گاهی مواقع نمیتوانیم برای حضرت سیّدالشهدا (ع) اشک بریزیم، آیا میتوانیم به یاد گرفتاری خود یا فرزندانمان بیفتیم و سپس برای مصائب حضرت اشک بریزیم؟ حضرت فرمود: هیچ مانعی ندارد.»[16]
پی نوشت ها:
[1] . الأمالى(شیخ صدوق): 73، حدیث 4؛ نفس المهموم: 40؛ بحار الأنوار: 44/ 278، باب 34، حدیث 1.
[2]. مسمع بن عبدالملک اهل بصره بوده و از امام باقر و امام صادق(ع) روایات زیادی را نقل کرده است.(رجال النجاشی:420)
[3] . کامل الزیارات:203-204؛ متن کامل روایت: «مسمع بن عبد الملک کردین البصری قال: قال لی أبو عبد الله(ع): یا مسمع أنت من أهل العراق أما تأتی قبر الحسین(ع)، قلت: لا أنا رجل مشهور عند أهل البصرة، وعندنا من یتبع هوى هذا الخلیفة وعدونا کثیر من أهل القبائل من النصاب وغیرهم، ولست آمنهم ان یرفعوا حالی عند ولد سلیمان فیمثلون بی. قال لی: أفما تذکر ما صنع به، قلت: نعم، قال: فتجزع، قلت: ای والله واستعبر لذلک حتى یرى أهلی اثر ذلک علی فامتنع من الطعام حتى یستبین ذلک فی وجهی، قال: رحم الله دمعتک، أما انک من الذین یعدون من أهل الجزع لنا والذین یفرحون لفرحنا ویحزنون لحزننا، ویخافون لخوفنا و یأمنون إذا آمنا، أما انک سترى عند موتک حضور آبائی لک ووصیتهم ملک الموت بک وما یلقونک به من البشارة أفضل، و ملک الموت ارق علیک وأشد رحمة لک من الأم الشفیقة على ولدها.»
[4] . الأمالى، طوسى: 115، المجلس الرابع، حدیث 178؛ بشارة المصطفى: 105؛ الأمالى، مفید: 338، المجلس الأربعون، حدیث 3؛ بحارالأنوار: 44/ 278، باب 34، حدیث 4.
[5]. نجاشی مینویسد: هارون بن خارجة، فردی ثقه و از اهل کوفه بوده و برادری به نام مراد داشته است. وی روایاتی را از حضرت امام صادق(ع) نقل کرده است.(رجال النجاشی:437)
[6] . کامل الزیارات: 216، حدیث 6؛ بحار الأنوار: 44/ 279، باب 34، حدیث 5؛ مستدرک الوسائل: 10/ 311، باب 49، حدیث 12072.
[7] . الأمالى، «طوسى»: 116، المجلس الرابع، حدیث 181؛ الأمالى «شیخ مفید»: 340، المجلس الأربعون، حدیث 6؛ بحار الأنوار: 44/ 279، باب 34، حدیث 8.
[8]. ابوالحسن یا ابوالقاسم معاویة بن وهْب بجلی، محدّث امامی و از اصحاب امام صادق و امام کاظم(ع) که تألیفاتی نیز داشته است (رجال النجاشی:412). نجاشی او را توثیق کرده (رجال النجاشی:412) و شیخ مفید نیز او را از فقیهان سرشناس میداند. (معجم رجال حدیث:18/ 224) معاویة بن وهب از راویانی بزرگ روایت کرده و محدّثانی جلیلالقدر نیز از او روایت کردهاند. (معجم رجال حدیث:18/ 219ـ220)
[9] . الأمالى، «طوسى»: 161، المجلس السادس، حدیث 268؛ وسائل الشیعه: 3/ 282، باب 87، حدیث 3657؛ بحار الأنوار: 44/ 280، باب 34، حدیث 9.
[10]. محمّد بن مسلم ثقفی از بزرگان و راویان احادیث ائمه: بود و احادیث بسیاری از امام باقر(ع) روایت کرده است که در کتابهای معتبر حدیثی یافت میشود. در مورد او نیز ستایشهای گوناگونی از امام وجود دارد. عبدالله بن ابی یعفور میگوید: «نزد امام صادق(ع) رفتم و گفتم: ما نمیتوانیم هر ساعت شما را ملاقات نماییم و امکان دسترسی به شما برای پاسخ به پرسشهایی که داریم برایمان وجود ندارد و گاه برخی از من پرسشهایی میکنند که پاسخ همة آنها را نمیدانم تکلیف ما چیست؟ امام فرمود: چرا سراغ محمد بن مسلم ثقفی نمیروید؟ همانا او احادیث بسیاری از پدرم شنیده و نزد او فردی قابل اطمینان و احترام بوده است.» (اختیار معرفه الرجال: 2/383) امام باقر(ع) نیز دربارهاش میفرمود: «در شیعیان ما کسی فقیهتر از محمّد بن مسلم نیست.» (اختیار معرفه الرجال: 2/391)
[11] . الأمالى، «طوسى»: 54، المجلس الثانى، حدیث 74؛ وسائل الشیعه: 14/ 422، باب 37، حدیث 19508؛ بحار الأنوار: 44/ 281، باب 34، حدیث 13؛ «محمّد بن مسلم قال: سمعت أبا عبد الله(ع) یقول: إن الحسین بن علی(ع) عند ربه عزّ وجلّ ینظر إلى معسکره ومن حله من الشهداء معه، وینظر إلى زواره، وهو أعرف بهم وبأسمائهم و أسماء آبائهم و بدرجاتهم و منزلتهم عند الله عزّ وجلب من أحدکم بولده وإنه لیرى من یبکیه فیستغفر له ویسأل آباءه : أن یستغفروا له، ویقول :لو یعلم زائری ما أعد الله له لکان فرحه أکثر من جزعه، وإن زائره لینقلب و ما علیه من ذنب.»
[12]. در مورد حوادث بعد از عاشورا و وقار و متانت اُسرا و خاندان و خانوادة سیدالشهدا(ع) میتوان به کتاب ارشاد شیخ مفید:2/112 مراجعه نمود.
[13]. کمالالدین علی محتشم کاشانی شاعر ایرانی عهد صفویه و معاصر با شاه طهماسب اول است. وی در سال 905 هجری قمری در کاشان زاده شد و بیشتر دوران زندگی خود را در این شهر گذراند. نام پدرش خواجه میراحمد بود. کمالالدین در نوجوانی به مطالعة علوم دینی و ادبی معمول زمان خود پرداخت. معروفترین اثر وی دوازده بند مرثیهای است که در شرح واقعة کربلا سروده است. مرثیة دیگری نیز در مرگ برادر جوان خود سروده که بسیار سوزناک است. مجموعهای از غزلیات عاشقانه با نام «جلالیه» نیز از وی باقی مانده است. وی در ربیع الأول سال 996 هجری قمری (به روایتی در سال هزارم هجری قمری) درکاشان درگذشت.
[14]. دیوان محتشم کاشانی: ترجیعبند شمارة 1.
[15]. اللهوف على قتلى الطفوف: ص10.
[16]. الکافی: 2/483، حدیث (ع) : «عِیسَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهg أَکُونُ أَدْعُو فَأَشْتَهِی الْبُکَاءَ وَ لَا یَجِیئُنِی وَ رُبَّمَا ذَکَرْتُ بَعْضَ مَنْ مَاتَ مِنْ أَهْلِی فَأَرِقُّ وَ أَبْکِی فَهَلْ یَجُوزُ ذَلِکَ فَقَالَ نَعَمْ فَتَذَکَّرْهُمْ فَإِذَا رَقَقْتَ فَابْکِ وَ ادْعُ رَبَّکَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى.»
پیش سخن
عاشورای حسینی، پیامها و آموزه های فراوانی دارد. از این رو، در همه روزهای سال به ویژه در ایام محرم باید به درس آموزی از مکتب زنده و پویای امام حسین علیه السلام پرداخت، زیرا این نهضت بزرگ و سازنده از چنان ژرفایی برخوردار است که می تواند برای تمام انسانها و در همه زمانها به عنوان الگویی ماندگار راهگشا باشد.
بدین سان، در بخش نخست این نوشتار به معرفی اجمالی تنی چند از افرادی که توانسته اند خود را در شمار انسانهای جاودان و ابدی قرار دهند پرداخته ایم. در بخش دوم نیز از شخصیتهایی یاد کرده ایم که از این سعادت محروم مانده اند.
پیوستگان
کربلا کانون تحول، دگرگونی و رسیدن به سعادت جاودان بود. حتی برای آنان که پیشینه درخشانی نداشتند، اما با لطف پروردگار و تصمیم جِدّی، فرجام نیک را از همراهی با سیدالشهداء به دست آوردند و خون خویش را با خون پاکان و اولیای الهی درهم آمیختند و درخت دین را استوار ساختند، که به گونه ای خلاصه به معرفی برخی از آنان می پردازیم:
1 حرّبن یزید ریاحی. حُر سرآمد دگرگون شدگان است. گر چه وی راه را بر امام حسین علیه السلام بست و مانع حرکت آن حضرت به سوی کوفه گردید، اما صبح عاشورا چون از تصمیم عمر بن سعد در جنگ با امام حسین علیه السلام اطمینان یافت به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه کوفیان خارج شد و به امام پیوست. پس از پذیرش توبه وی از سوی آن حضرت، به میدان بازگشت و پس از نصیحت کردن شامیان، با آنان جنگید تا اینکه در رکاب سرور شهیدان به فیض شهادت نایل آمد(1).
مرحوم شهید مطهری درباره دلیل تغییر روحیه حرّ بن یزید می نویسد:
«گفته شده که یک علت اینکه «حرّ» به سیدالشهدا علیه السلام گروید این است که مدت زیادی همراه حضرت بود و از نزدیک او را می شناخت.»(2)
2 علی فرزند حرّ. او نیز با جدا شدن پدرش از سپاه کوفه، از منافقان جدا شد، و همراه پدر به امام حسین علیه السلام پیوست، و چون نزدیک آن حضرت رسید، از اسب پیاده شد و زمین ادب بوسید.
امام پرسید: ای جوان تو کیستی؟
گفت: من علی پسر حرّ ریاحی می باشم، آمده ام تا جان خود را در راه شما نثار کنم!
آن حضرت برای او دعا کرد. هنگامی که اجازه نبرد یافت، وارد میدان گردید در حالی که رجز و شعر می خواند. با همان حال جنگید، تا اینکه به فیض شهادت رسید(3).
3 زهیر بن قین. زهیر از شخصیتهای برجسته کوفه بود که روز عاشورا در رکاب امام به شهادت رسید. وی ابتدا از هواداران عثمان بود، اما ناچار گردید در یکی از منزلگاهها فرود آید. امام او را به همراهی خود فرا خواند، ابتدا علاقه چندانی به همکاری نداشت، اما همسرش او را تشویق کرد تا نزد پسر پیامبر صلی الله علیه و آله برود. همسرش نیز همراه او آمد. سخنان امام آتشی در دل زهیر برافروخت، چنان که از یاران فداکار آن حضرت گردید و در کنار امام به شهادت رسید(4).
4 ابوالحتوف و سعد. این دو شخصیت که فرزندان حرث هستند، از پیوستگان به امام یاد شده اند، و گویند: این دو برادر هر چند که سابقه درخشانی نداشتند و در سپاه کوفه برای جنگیدن با امام آمدند، هنگامی که تنهایی آن حضرت را دیدند و ندای «هل من ناصر ینصرنی» و گریه اهل بیت علیهم السلام را شنیدند، دگرگون شده، به سوی امام روی آوردند و در صحنه پیکار با کوفیان جنگیدند، تا اینکه سرانجام به شهادت رسیدند(5).
5 شبیب کلابی. وی در شمار تابعان و از یاران علی علیه السلام بود. او، که مردی دلیر و رزمنده به ویژه در میدانهای جنگ صفین بود، با مسلم بن عقیل در کوفه بیعت کرد، اما پس از شهادت مسلم همراه سپاه کوفه به کربلا آمد، و تا شب نهم محرم در اردوی کوفیان بود، اما هنگامی که در عصر روز نهم شمر نامه ابن زیاد را به عمر سعد داد و گفت: باید کار حسین علیه السلام را یکسره کند، شبیب دانست که کار به کشتن امام می انجامد. از این رو، بسیار ناراحت و افسرده خاطر شد. و در تاریکی شب دهم خود را به امام رسانید و در روز عاشورا به فیض شهادت نایل آمد(6).
6 مصعب بن یزید، برادر حر. مصعب پس از شهادت حر و پسرش علی و غلامش غرّه که همگی در سپاه کوفه بودند، از کوفیان جدا شدند، و یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند(7).
7 غرّه. او غلام حرّ بن یزید ریاحی بود. پس از شهادت اربابش عنان صبر از کف بداد، و با چشمانی گریان بر کوفیان تاخت و گروهی را کشت. آن گاه نزد امام بازگشت و گفت:
ای پسر رسول خدا گستاخی کردم، مرا معذور دار؛ زیرا هنوز آداب و رسوم جنگیدن را خوب نمی دانم. امروز می خواهم اجازه دهی که جان خود را در قدمت نثار کنم، تا فردا در عرصه محشر بر خواجگان افتخار نمایم.
امام نیز به وی اجازه داد. او با شور و نشاط فراوان به میدان رفت، تا اینکه پس از جنگیدن به شهادت رسید(8).
8 بکر تمیمی. وی مردی دلیر و نیرومند بود که همراه سپاه کوفه برای جنگیدن با امام به کربلا آمد، اما هنگامی که از نزدیک ماجرا را دید و بررسی کرد حقیقت را دریافت. از کوفیان جدا شد و به یاران امام پیوست، تا اینکه در روز عاشورا به شهادت رسید(9).
9 جابر بن حجاج. وی غلام عامر بن نهشل تیمی، و یکی از دلیران عرب و رزمندگان کوفه بود. وی با مسلم بن عقیل بیعت کرد، ولی پس از درماندگی مسلم، از ترس پنهان شد و به سختی زندگی می کرد و جرئت اظهار وجود نداشت؛ زیرا این افراد به محض اینکه شناخته می شدند، به جرم تشیع و همکاری با مسلم محکوم به مرگ می گردیدند.
از این رو، هنگامی که شنید امام به کربلا آمده و سپاه کوفه به سوی کربلا حرکت می کند، همراه آنان به کربلا آمد و بی درنگ خود را به امام رسانید و در روز عاشورا به شهادت رسید(10).
10 جوین بن مالک تمیمی. جوین در شجاعت، زیرکی و مردانگی، یگانه روزگار خود بود و از شیعیان و پیروان اهل بیت علیهم السلام به شمار می رفت. او همراه سپاه کوفه به کربلا آمد.
هنگامی که رفتار و برخورد پسر سعد را با امام از نزدیک مشاهده کرد، دریافت که پسر سعد شرایط امام را نمی پذیرد و از رفتن آن حضرت جلوگیری می نماید، و با آن بزرگوار با خشونت رفتار می کند، شبانه همراه گروهی از افراد قبیله خود به امام حسین علیه السلام پیوست و آن حضرت را یاری نمود، تا اینکه در رکاب آن بزرگوار همگی به شهادت رسیدند(11).
11 حارث بن امرءالقیس کندی. وی مردی بسیار توانا بود، به گونه ای که او را از قهرمانان عرب شمرده اند. حارث در تیراندازی سرآمد دوران خود به شمار می رفت، وی نخست از سپاهیان ابن سعد بود که در کربلا حاضر شد، ولی آن گاه که رفتار ستمکارانه و جنایتکارانه عبیداللّه را با امام، از جمله بستن آب بر آن حضرت و یارانش را از نزدیک دید، همراه چهار تن از قبیله خود به یاران امام پیوست، و همگی در راه حق و جاودانه ساختن اسلام محمدی به شهادت رسیدند(12).
12 حلاّس بن عمرو ازدی. وی از یاران پایدار علی علیه السلام بود، که همراه برادرش نعمان در کربلا به کاروان امام پیوستند و در حمله نخست به شهادت رسیدند(13).
13 زهیر بن سلسلم بن عمرو ازدی. زهیر یکی از سپاهیان کوفه بود که در شب دهم محرم از سپاه کوفه جدا شد و به امام پیوست؛ زیرا دریافت که سپاهیان کوفه بر کشتن آن حضرت و یارانش مصمم هستند و هیچ اثری از صلح و آشتی دیده نمی شود؛ از این رو آخرت را برگزید و با اخلاص و ایمان دلیرانه در حمله نخست به شهادت رسید(14).
14 ضرغامة بن مالک تغلبی. ضرغامه یکی از هواداران علی علیه السلام و ساکن کوفه بود، او با مسلم بن عقیل بیعت کرد، ولی هنگامی که مسلم دستگیر گردید، پنهان شد تا اینکه همراه سپاه کوفه به کربلا آمد. و بعد از پیوستن به سپاه امام حسین علیه السلام در روز عاشورا پس از نماز ظهر به شهادت رسید(15).
15 عبدالرحمان بن مسعود تیمی. وی در مردانگی، شجاعت و تشیع از جایگاه ویژه ای برخوردار بود. و بر اثر کاردانی، شهامت و استواری در عقیده و دوستار ولایت بودن در روز هفتم به کربلا آمد و صبح عاشورا به شهادت رسید(16).
16 عبداللّه بن بشر بن ربیعه خثعمی کوفی. وی و پدرش از دلاوران معروف و از پیروان و طرفداران علی علیه السلام بودند. با سپاه کوفه به کربلا آمد، آن گاه از آنها جدا شد و به امام پیوست و در نخستین حمله شهید گردید(17).
17 عمرو بن ضبیعة بن قیس تمیمی. عمرو از دلاوران کوفه به شمار می رفت که نزد مردم از احترام خاصی برخوردار بود. وی در آداب و فنون جنگ مهارت فراوانی داشت، چون در بسیاری از جنگها حاضر بود. از این رو عمر بن سعد او را در صف نخست سپاهیان خود قرار داده به کربلا آورد. وی چند روزی در کربلا ماند، اما همه چیز را زیر نظر داشت و بررسی می کرد، تا اینکه رفتار پسر سعد را با امام دید؛ از این رو، نور ایمان در قلب او درخشید و از خواب غفلت بیدار شد. بدین سبب از سپاه کوفه خارج شد و به امام پیوست و در راه یاری آن امام به شهادت رسید(18).
18 قاسم بن حبیب بن ابی بشر ازدی کوفی. وی مردی دلاور، پرهیزکار و دیندار بود. و شبها همواره به عبادت و شب زنده داری می پرداخت. وی به شجاعت و قهرمانی شهرت داشت، و در راه ولایت و ایمان استوار بود و در تمام جنگها پیروزی را در آغوش می گرفت.
او که در شمار شیعیان کوفه بود همراه آنان به کربلا آمد، هنگام ورود به یاران امام پیوست و تا هنگام شهادت در کنار امام خود بود(19).
19 مسعود بن حجاج تیمی کوفی. وی به تشیع و دوستی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله شهرت داشت. او که از دلیران به شمار می رفت در بسیاری از جنگها حاضر بود و در روز هفتم محرم به کربلا رسید و همراه امام بود تا اینکه به شهادت رسید(20).
20 مصعب بن یزید بن ناجیه ریاحی. وی برادر حرّ ریاحی است که پس از شهادت برادرش به سپاه امام پیوست و در دفاع از امام حسین علیه السلام همراه دیگران به فیض شهادت نایل آمد(21).
21 حبشة بن قیس نهمی. وی از قبیله حمدان است که در کربلا به امام حسین علیه السلام پیوست و روز عاشورا در حضور آن حضرت پس از نبردی جانانه به شهادت رسید(22).
22 نعمان بن عمرو بن ازدی. وی از یاران علی علیه السلام بود که در صفین حضور داشت، و همواره در دفاع از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله تلاش می کرد، تا اینکه در شب هشتم محرم به کربلا رسید و به امام پیوست، و در راه آن حضرت و در کنار وی همراه برادرش حلاّس به شهادت رسید(23).
آغاز انحراف در اسلام
خاستگاه و پیشینه انحرافات در اسلام به دوران حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله باز می گردد؛ زیرا افرادی که از اعماق جان، اسلام واقعی را نپذیرفته بودند، در مناسبتهای گوناگون حقیقت درونی خویش را نمودار می ساختند. در این انحرافات انگیزه ها و اهداف گوناگونی نقش داشته است که به دو عامل مهم اشاره می شود:
1 دگرگونی در باورها
پروردگار سبحان در قرآن کریم به دگرگونی اعتقادی و باورهای دینی بعضی از افراد اشاره می نماید(24). افزون بر آیات قرآن، در تاریخ نیز موارد بی شماری به ثبت رسیده است که برخی از آنها را یاد می کنیم:
بازگشت سیصد نفر از جنگ اُحد(25)، برخوردهای ناشایست در صلح حدیبیه(26)، و هنگام نزول آیات حجاب(27)، طرح ترور پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام بازگشت از تبوک، از سوی هشت تن از قریش و چهار تن از مردم مدینه، که نام برخی از آنان را پس از درگذشت رسول خدا صلی الله علیه و آله در شمار زمامداران مسلمان می توان مشاهده کرد(28).
در این زمینه نمونه های فراوانی نقل شده که برای اختصار به بیان مدارک آنها بسنده می کنیم(29).
2 حبّ مال و ثروت اندوزی
یکی از انحرافات بشر همواره از مال دوستی و ثروت اندوزی او سرچشمه گرفته است. این مشکل، در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز وجود داشته است که از جمله می توان به شماری از اصحاب پیامبر همانند عباس بن مرداس(30)، سعد بن ابی وقاص(31)، معتَّب بن قشیر عمری(32)، ذوالثدیه(33) و حسان بن ثابت(34) اشاره کرد که در هنگام تقسیم غنایم جنگ حنین به اعتراض پرداختند و این روند هم چنان پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز به گونه های مختلفی ادامه یافت، تا اینکه حادثه عاشورا پیش آمد.
آغاز ترک کنندگان صحنه کربلا
یکی از مطالبی که در برخی از مدارک متأخر و کتب مقاتل نقل شده(35)، این است که تعدادی از یاران امام حسین علیه السلام در شب عاشورا کربلا را ترک کردند. این سخن به چند دلیل پذیرفته نیست:
نخست اینکه در مدارک معتبر تاریخی چنین مطلبی نقل نشده است، بلکه تنها در مدارک متأخر که اعتبار علمی چندانی ندارند(36) بدین مطلب اشاره شده است. دیگر اینکه تاریخنگارانی همچون طبری(37) و شیخ مفید، رفتن برخی از همراهان امام را در منزل زباله یاد کرده اند(38).
افزون بر اینها، اعلان وفاداری و جان نثاری یاران امام علیه السلام در شب عاشورا، نادرستی مطالب یاد شده را ثابت می نماید(39).
سرشناسان کوفه که امام حسین علیه السلام را رها کردند
آنچه یاد کردیم در مسیر راه امام به کربلا روی داده است. اما در کوفه از سران و اشراف و افراد سرشناس آن شهر کسانی بودند که امام را دعوت کردند، ولی در کربلا رها ساختند و آن بزرگوار را یاری ننمودند که به طور اجمال به معرفی تنی چند از آنان می پردازیم:
1 شریح بن حارث قاضی. وی اهل یمن بود و به دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله شتافت و مسلمان گردید و در سال 22 ق از سوی عمر به کار قضاوت گماشته شد. شریح از کسانی است که با امام حسین علیه السلام مکاتبه داشت و هفتاد نفر از بزرگان کوفه در حضور وی سوگند یاد کرده بودند تا امام را یاری کنند.
مرحوم شیخ عبدالنبی عراقی می گوید: شریح با وعده صد هزار دینار زیر بار نرفت تا فتوای حلال بودن خون امام حسین علیه السلام را صادر نماید، اما ابن زیاد با ترفند شوم خود او را فریفت؛ چرا که دستور داد پنجاه هزار دینار به منزل شریح ببرند. سپس خود نیز به منزل وی رفت و پولها را در برابر چشمان شریح به نمایش درآورد و از این راه دل شریح را به دست آورد. هنگامی که شریح آن پولها را دید تسلیم شد و فتوای قتل امام حسین علیه السلام را صادر کرد. شریح حدود شصت سال قضاوت کرد و سرانجام در زمان حجاج کناره گرفت و در سال 87 ق در 120 سالگی از دنیا رفت(40).
2 عمر بن سعد بن ابی وقاص. وی از جمله افرادی است که امام حسین علیه السلام را به کوفه دعوت کرد، ولی روز سوم محرم الحرام سال 60 ق همراه چهار هزار نفر وارد کربلا شد، و نخستین کسی بود که به سوی خیمه های امام تیراندازی کرد، امام حسین علیه السلام را به شهادت رسانید، و اهل بیت آن حضرت را اسیر کرد و به کوفه آورد. هنگامی که عمر بن سعد به کوفه آمد، مردم از او کناره گیری می کردند و این ذلت و خواری را تا سال 65 ق تحمل کرد، تا اینکه به دست مختار به مجازات رسید(41).
3 ساربان. وی نیز یکی از افرادی است که در کربلا از امام حسین علیه السلام فاصله گرفت. نام او را بجدل بن سلیم و برخی بریدة بن وائل نوشته اند. وی با اینکه از امام علیه السلام جدا شده بود، شب یازدهم محرم به قتلگاه باز گشت و به منظور به دست آوردن انگشتر، انگشت امام را جدا کرد؛ اما بر اثر همین جنایت دستانش خشک و صورتش سیاه و سبب عبرت همگان گردید(42).
4 عمرو بن حجاج. وی کسی است که در نامه اش به امام نوشت، درختان سبز شده، میوه ها رسیده، ما منتظر آمدن شما هستیم، اما با پیروزی عبیداللّه بن زیاد در کوفه، در شمار افرادی قرار گرفت که مردد بودند، ولی سرانجام در کنار عمر بن سعد حاضر شد و فرماندهی چهار هزار نفر از سپاهیان کوفه را برعهده گرفت که از فرات محافظت می کردند، تا آب به دست امام و یارانش نرسد.
وی در سخنانش خطاب به سپاهیان کوفه می گفت: در جواز قتل حسین تردیدی به خود راه ندهید؛ زیرا او با یزید مخالف است و از دین بیرون رفته است!
هنگامی که پیکر خونین امام بر زمین افتاد، عمرو بن حجاج پای در میدان نهاد تا امام را به شهادت رسانَد؛ اما هنگامی که چشم امام به او افتاد، باز گشت. شمر از او پرسید: چرا باز گشتی؟ پاسخ داد: وقتی بر حسین علیه السلام نگریستم، چشمان او همانند دیدگان رسول خدا صلی الله علیه و آله بود(43).
5 شبث بن ربعی. وی نیز از کسانی بود که امام حسین علیه السلام را به کوفه دعوت کرد، اما هنگامی که پسر زیاد بر کوفه مسلط گردید، شبث به او پیوست و در شمار فرماندهان وی به کربلا آمد. شبث در صفین همراه علی علیه السلام و از افراد مذاکره کننده با معاویه بود و با معاویه به مجادله پرداخت و در جنگ نهروان نیز از فرماندهان سمت چپ سپاه علی علیه السلام بود و حضوری فعال داشت، اما هنگامی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، به شکرانه شهادت امام مسجدی ساخت که به نام وی نیز شهرت داشت(44).
6 شمر بن ذی الجوشن. شمر یکی از همراهان علی علیه السلام در جنگ صفین بود، اما پس از مدتی اندک دچار انحراف و سقوط فکری و عقیدتی گردید، به گونه ای که یکی از فرماندهان سمت راست سپاه کوفه شد. و چنان سرسپرده پسر زیاد گشت که حاضر بود در این راه هر جنایتی را انجام دهد!
بدین سان با نیروهای تحت فرمان خود به خیمه امام نزدیک شد، و بر آن بود تا خیمه ها را با ساکنانش به آتش بکشد، اما به دلیل دفاع دلیرانه از سوی یاران امام به ویژه زهیر بن قین و یارانش، شمر و سپاهیانش مجبور به عقب نشینی گردیدند.
در صبح عاشورا نیز هنگامی که شعله های آتش از میان خندق حفر شده پیرامون امام علیه السلام زبانه کشید، شمر بانگ برآورد: ای حسین، آتش دنیا به تو روی آورد، تو شتاب کردی، چون آتش دوزخ در انتظار تو می باشد!
امام فرمود: گویا شمر است؟
گفتند: آری.
حضرت فرمود: ای فرزند بزچران، تو به آتش دوزخ سزاوارتری.
پس از حادثه کربلا، شمر گرفتار دست انتقام الهی شد، سپاهیان مختار او را گرفته، نزد مختار آوردند، و به دستور وی به سزای اعمال پلیدش رسید.(45)
7 هرثمة بن سلیم. وی از یاران علی علیه السلام در صفین بود، اما روز عاشورا در کنار پسر سعد قرار گرفت. هرثمه در آن روز با دیدن درختی، به یاد خاطره ای افتاد، و این یادآوری سبب دگرگونی درونی وی گردید. و با جدا شدن از سپاه کوفه، روز عاشورا سوار بر اسب خود به دیدار امام آمد و خاطره خود را بازگو کرد و گفت: هنگامی که همراه علی علیه السلام از صفین بر می گشتم، ایشان در همین مکان، پس از نماز صبح مشتی خاک برگرفت و با صدای بلند فرمود:
«خوشا به حال تو ای خاک! گروهی از تو برانگیخته می شوند که بدون حساب وارد بهشت می گردند.
آن گاه امام حسین علیه السلام پرسید: اکنون از حامیان پسر سعد هستی یا از یاران ما؟
هرثمه گفت: از هیچیک! اکنون در اندیشه اهل و عیال خود هستم!
امام فرمود: پس با سرعت از این سرزمین بیرون برو؛ زیرا کسی که در اینجا باشد و صدای ما را بشنود و ما را یاری نکند، در دوزخ جای خواهد داشت.
هرثمه نگونبخت و بی سعادت، در این نقطه حساس، راه بی تفاوتی را پیش گرفت و از آن سرزمین با سرعت گریخت، تا جان خود را حفظ نماید!.»(46)
8 عبیداللّه بن حر جعفی. وی از هواداران عثمان و در صفین در کنار معاویه حاضر بود. هنگامی که امام حسین علیه السلام در راه خیمه او را دید، حجاج بن مسروق جعفی را نزد وی فرستاد، عبیداللّه گفت: من از کوفه بیرون آمدم؛ زیرا نمی خواستم وقتی امام وارد آنجا می شود من در شهر باشم. به خدا سوگند، دوست ندارم او مرا دیدار کند، یا من او را ببینم.
حجاج باز گشت و پیام او را به امام رسانید. امام نزد وی رفت، ولی عبیداللّه عذر آورد و همراهی امام را نپذیرفت!
آن حضرت فرمود: پس از این سرزمین فاصله
بگیر، تا بانگ مرا نشنوی، و گر نه کیفر خواهی دید.
از این رو، از امام جدا شد، گر چه بعدها پشیمان گشت و به کربلا آمد. و در آنجا گریست، اما هنگامی که مختار قیام کرد با وی همراه شد؛ هر چند تا پایان کار با وی نیز همراهی ننمود، تا اینکه در زمان مصعب بن زبیر پس از غارتهای فراوانی که انجام داد، در سال 68 ق خود را در فرات افکند و به زندگی خود پایان داد!(47)
الإمام الحسین علیه السلام : لَیسَ الموتُ فی سبیلِ العِزِّ الاّ حَیاةً خالِدَةً، و لَیسَتِ الحیاةُ مَع الذُّلِّ اِلاَّ الموتُ الَّذی لا حَیاةَ معَه. (الادبُ الحسین، 159)
مرگ با عزت جز زندگی جاویدان نیست، و زندگی ذلّت بار جز مرگی بدون [آثار[ حیات نیست.
پی نوشت ها:
1- سماوی، محمد، ابصار العین فی انصار الحسین، قم، بصیرتی، بی تا، ص 203؛ شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم، موسة النشر الاسلامی، 1401 ق، ج 3، ص 103.
2- مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، تهران، صدرا، 1370 ش، ج 3، ص 74.
3- خواند میر، غیاث الدین، حبیب السیر فی اخبار افراد البشر، با مقدمه همایی، خیام، 1362 ش، ج 2، ص 52.
4- ابصار العین، ص 95؛ ما مقانی، عبداللّه ، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف، مرتضویه، 1352 ق، ج 1، ص 452؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، 1412 ق، ج 4، ص 105.
5- ابصار العین، ص 159؛ امین، محسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت، دارالتعارف، 1403 ق، ج 2، ص 319.
6- تنقیح المقال، ج 2، ص 80.
7- حبیب السیر، ج 2، ص 52.
8- همان؛ اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، بیروت، دارالاضواء، 1403 ق، ج 2، ص 282.
9- ابصار العین، ص 113؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 177.
10- ابصار العین، ص 113؛ تنقیح المقال، ج1، ص 189.
11- ابصار العین، ص 113؛ جامع الرواة، ج 1، ص 170؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 240.
12- ابصار العین، ص 103؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 243.
13- ابصار العین، ص 115؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 260؛ طبرسی، فضل بن حسن، اِعلام الوری بأعلام الهدی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، اسلامیه، 1338 ق، ص 242.
14- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 113؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 452.
15- ابصار العین، ص 114؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 106؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 113.
16- ابصار العین، ص 112؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 148.
17- ابصار العین، ص 101؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 170.
18- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 113؛ ابصار العین، ص 113؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 332.
19- ابصار العین، ص 109؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 18.
20- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 113؛ ابصار العین، ص 112؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 213.
21- حبیب السیر، ج 2، ص 52.
22- ابصار العین، ص 79؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 250.
23- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 113؛ ابصار العین، ص 109؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 273.
24- توبه / 101 و 73.
25- عاملی، محسن، اجتهاد در مقابل نص، ترجمه علی دوانی، تهران، غدیر، 1351 ش، ص 494؛ آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تهران، دانشگاه، 1362 ش، ص 311.
26- ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 2، ص 320؛ حلبی، علی، السیرة الحلبیه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج 3، ص 23.
27- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، قم، مکتبة المرعشی، 1403 ق، ج 8، ص 366 و 368؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، دارالکتب العربی، 1387 ق، ج 10، ص 127.
28- السیرة الحلبیه، ج 2، ص 337؛ اعلام الوری، ص 75؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق، ج 21، ص 193.
29- السیرة النبویه، ج 2، ص 513؛ تاریخ پیامبر اسلام، ص 633؛ الغدیر، ج 8، ص 244؛ نمری، عبدالبر، الاستیعاب، مصر، مکتبة المثنی، 1328 ق، ج 1، ص 251؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف،بیروت، دارالفکر، 1417 ق، ج 5، ص 27.
30- ابن ابی الحدید، ابو حامد، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الکتب العربیه، 1378 ق، ج 2، ص 20.
31- السیرة النبویه، ج 4، ص 494.
32- تاریخ پیامبر اسلام، ص 607.
33- السیرة النبویه، ج 4، 139.
34- همان، ج 4، ص 141.
35- ملبوبی، باقر، الوقایع و الحوادث، دارالعلم، 1341 ش، ج 2، ص 183-181؛ حائری، محمد مهدی، معالی السبطین، قم، رضی، 1363 ش، ج 2، ص 62؛ جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، تهران، ارشاد، 1374 ش، ج 2، ص 481.
36- تهرانی، محمد محسن، الذریعة الی تصانیف الشیعه، نجف، مطبعة الغری، 1357 ق، ج 24، ص 372.
37- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، مصر، قاهره، 1358 ق، ج 4، ص 300.
38- الارشاد، ص 213؛ بحارالانوار، ج 45، ص 393.
39- ابن قولویه، جعفر، کامل الزیارات، تصحیح امینی، نجف، مرتضویه، 1356 ق؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 317.
40- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 14، ص 28؛ ابن اثیر، علی، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، بیروت، 1390 ق، ج 2، ص 517.
41- بحارالانوار، ج 45، ص 378؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 309.
42- بحارالانوار، ج 45، ص 311؛ معالی السبطین، ج 2، ص 61.
43- ابن اثیر، علی، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار الصادر، 1385 ق، ج 4، ص 21، 27 و 236؛ اردکانی، ابو فاضل، ماهیت قیام مختار، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، ص 484.
44- الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 286-245؛ ملبوبی، الوقایع و الحوادث، ج 2، ص 263.
45- الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 54؛ بحارالانوار، ج 45، ص 4؛ قمی عباس، سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، سنایی، بی تا، ماده شمر.
46- بحار الانوار، ج 45، ص 255 و ج 32، ص 33 و 419؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 169؛ سفینة البحار، ماده هرثم.
47- تاریخ طبری، ج 4، ص 307؛ زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، دارالملایین، 1389 ق، ج 4، ص 192.
زیارت، نشانه وفای به عهد
زیارت اهل بیت علیهم السلام علاوه بر احترام، نوعی اظهار ارادت و تجدید عهد با حضرات معصومین علیهم السلام است. زائر ضمن اعلام تبعیّت از ولی خدا از طریق زیارت، یاد و خاطره اولیای الهی را گرامی می دارد. حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام می فرمایند: «برای هر امامی بر گردن دوستان و شیعیانش پیمانی است که به جای آوردن زیارت از مصادیق وفای به عهد و به جای آوردن حقّ محسوب می شود. بر این اساس کسی که از روی میل و رغبت، امام خود را زیارت کند امید آن است که در روز قیامت از شفاعت او برخوردار شود.
زیارت چیست؟
زیارت وادی محبّت و شوق است؛ نمودی از احساس متعالی و ترجمان پیوند قلبی است. فیض «حضور» در کنار اولیای خدا، زائر را از کیمیای «نظر» برخوردار می سازد. زیارت الهام گرفتن از اسوه ها و تعظیم شعائر و تقدیر از فداکاری ها و تجلیل از پاکی هاست و زائر در برابر آیینه تمام قدّ فضیلت ها می ایستد تا عیار خود را در آن بسنجد و خود را در برابر «میزان» قرار می دهد تا کم و کاستی خود را جبران کند. زائر مهمان مائده معنوی اولیاء اللّه است و زیارت تجدید پیمان و میثاق «ولایت» با رهبری است؛ سفر با کاروان اشک و بر محمل شوق و سوار شدن بر موج عرفان و بُراق عشق است.
دعای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و... به زائر امام حسین علیه السلام
معاویة بن وهب می گوید: روزی امام صادق علیه السلام به من فرمودند: «ای معاویه به سبب ترس و وحشت [از دشمنان [زیارت قبر امام حسین علیه السلام را ترک مکن؛ زیرا هرکس زیارت آن حضرت را ترک کند دچار حسرتی بزرگ می شود و همواره آرزو می کند که ای کاش در کنار قبر آن حضرت باشد و بتواند فراوان به زیارتش برود. آیا دوست نداری که خدا تو را در زمره کسانی ببیند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم و حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام و سایر ائمه اطهار علیه السلام در حقّشان دعا می کنند؟»
فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام
درباره تبیین فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام تعابیر زیادی از اهل بیت علیهم السلام وارد شده است. حضرت باقر علیه السلام می فرمایند: «شیعیان ما را به زیارت حضرت حسین بن علی علیه السلام توصیه کنید؛ چون زیارت آن حضرت روزی را زیاد و عمر را طولانی و بدی ها را دفع می کند». امام صادق علیه السلام می فرمایند: «کسی که امام حسین را در حالی که به حقّ آن حضرت عارف است زیارت کند، روزی اش وسعت پیدا می کند و خداوند متعال در دنیا بر شادی او می افزاید».
امام حسین علیه السلام کیست و چه کرد؟
... ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ... گواهی می دهم که به قسط فرمان دادی. تو بسیار راست گو و درست کاری و در آنچه مردم را به آن فرا خواندی صادقانه و با اخلاص عمل نمودی. تو خون خدا در روی زمینی. گواهی می دهم که خیرخواهی برای همگان را به نهایت رساندی و در راه خدا به جهاد پرداختی و او را با اخلاص کامل عبادت کردی. خداوند بهترین پاداش را به تو عنایت کند.
راه رسیدن به خد
... هرکس خدا را اراده کند از شما آغاز می کند و خداوند به یاری شما غیر واقع و دروغ را برطرف می سازد و گرفتاری ها را دور می سازد... به واسطه شما هرچه را بخواهد محو یا ثابت دارد و به واسطه شما خواری را از ما برمی دارد و به برکت وجود شما زمین و آسمان و نعمت های خود را بر بندگان خدا عرضه می کند و غم و اندوه ها را می زداید.
ای برپای دارنده نماز
... سلام بر تو ای شهیدی که فرزند شهیدی؛ درود بر تو ای ولیّ خدا و فرزند ولیّ اش و ای حجّت خدا و فرزند حجّت اللّه. شهادت می دهم که تو نماز را برپا داشتی و زکات را پرداختی و امر به نیکی و معروف کردی و از منکر و زشتی ها همگان را باز داشتی و با دشمنانت [که دشمن خدایند] به جهاد پرداختی و اینک شهادت می دهم که هم سخن مرا می شنوی و هم جوابم را می دهی. تو حبیب خدا و دوست و برگزیده اویی. مولای من به حق جدّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و به حق پدرت، وصیّ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، و به حق مادرت، سرور بانوان هر دو جهان، شفیع من در درگاه خداوند عزّ وجلّ باش.
ای نور جاودان
درود بر تو ای بنده شایسته و پاک و مطهّر خدا. به امری شهادت می دهم که امیدوارم در روزی که تو شفاعت می کنی مرا به تو نزدیک سازد. شهادت می دهم که تو نمردی و به فیض بزرگ شهادت نایل آمدی و به برکت حیات جاودان تو که در نتیجه شهادت به آن دست یافتی دل های همه شیعیان تو نیز زنده است. گواهی می دهم که تو آن نور هدایت خداوندی که هرگز خاموش نشده و تا ابد خاموش نخواهد شد. تو آن جلوه خدایی که تاکنون نابود نشده و بعد از این نیز هرگز نابود نخواهد شد. هرگز خوار نبودی؛ چون خداوند تو را عزیز ساخته است و هیچ وقت مغلوب نشدی چون خداوند یاور و مددکار تو بوده است.
درود بر تو ای پهلوان مسلمانان
یا ابا عبداللّه درود خدا بر تو باد. سلام بر تو ای قهرمان همیشه پیروز اسلام و مسلمین. ... ای مولای من گواهی می دهم تو آن نوری هستی که هرگز در طول تاریخ آلودگی های جاهلیّت تو را آلوده نساخته است. شهادت می دهم که تو از ارکان مسلمانان و استوانه های محکم دین و دژهای مستحکم انسان های با ایمان هستی و شهادت می دهم که تو امام نیک رفتار و با تقوا و نشانه رستگاری و ریسمان محکم هدایت الهی و حجّت خدا بر اهل دنیایی.
شهید اشک و اسیر سختی ها
درود بر تو ای پسر مظلوم علیّ مرتضی؛ ای عزیزی که شهید اشک و گرفتار رنج و سختی هایی. پروردگارا گواهی می دهم که او [حسین بن علی علیه السلام ] ولیّ و فرزند ولیّ و برگزیده توست. در رعایت و حفظ و پاسداری از حقّ بردبار بود. تو او را با کرامتت گرامی داشته ای و پایان عمر او را شهادت در راه خودت قرار داده ای و او را از انسان های بزرگوار و رهبران شایسته قرار دادی و گرامی اش داشتی به پاکی در تولّد، و او را وارث علوم و فضیلت های پیامبرانت ساختی و بر خلق خودت حجّت قرار دادی. او در دعوتِ مردم به حق حجّت را تمام کرد و خیراندیشی نمود و حتی خون خودش را در راه تو نثار کرد تا بندگان تو را از نادانی و سرگردانی نجات دهد.
حجّت آشکار الهی
شهادت می دهم که تو حجّت آشکار خداوندی، آنچه از طرف خداوند مأمور ابلاغش بودی به مردم ابلاغ کردی و برای حفظ حقّ قیام کردی و حقانیّت احکام الهی را تأکید فرمودی و در این راه هیچ گونه سستی از خود نشان ندادی... گواهی می دهم که جهاد در رکاب تو جهاد بزرگی است. حقّ با تو و به سوی تو است و تو اهل حقّ بلکه مرکز آن هستی. میراث نبوّت نزد تو و اهل بیت توست... هم چنین شهادت می دهم که دعوت تو حق بوده است و سایر دعوت کنندگان به غیر از تو فاسد و ناحق بوده اند و شهادت می دهم که خدا حق و آشکار است.
بخشی از عمل کردهای امام حسین علیه السلام از دید زیارات
1. قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاةَ؛ نماز را به پا داشتی.
2. آتَیْتَ الزَّکاة؛ زکات دادی.
3. اَمَرتَ بالمعروف؛ امر به معروف کردی.
4. نَهَیْتَ عَن المُنْکَر؛ از منکر مردم را نهی نمودی.
5. جاهَدْتَ فی سَبیلِ اللّه؛ در راه خدا جهاد کردی
6. دَعَوْتَ اِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالحِکْمَةِ وَ المَوعِظَة الحَسَنَة؛ با بیانی که مشتمل بر حکمت بود و با موعظه ای که پسندیده بود مردم را به راه خدا فرا خواندی.
7. عَبَدْتَ اللّه مُخْلِصا؛ خدا را خالصانه پرستش کردی.
8. بَلَّغْتَ عَنِ اللّهِ ما اَمَرَکَ بِهِ وَ لَمْ تَخْشَ اَحَدا غَیْرَهُ؛ آنچه از جانب خدا مأمور به ابلاغش بودی ابلاغ کردی و از احدی غیر از خدا هراسی به دل راه ندادی.
9. بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ وَفَیْتَ وَ وافَیْتَ؛ رسالت الهی را به جای آوردی و مصلحت بندگان را بیان کردی و به عهد خود وفا فرمودی.
سلام بر به خون غلطیده
سلام بر کسی که در راه خدا به خون خود غلطید؛ سلام بر عزیزی که حرمت اونادیده گرفته شد؛ سلام بر پنجمین فرد از آل عبا؛ سلام بر غریبِ غریبان و سیّد شهیدان عالم؛ سلام بر کسی که به دست بدکاران و زنازادگان کشته شد؛ درود بر ساکن صحرای کربلا؛ سلام بر امامی که فرشتگان در شهادتش بر او گریستند؛ سلام بر کسی که فرزندان او پاک ترین افراد جهانند؛ سلام بر پیشوای دین؛ سلام بر حجّت پروردگار عالمیان؛ سلام بر تو و فرزندان شهیدت؛ سلام بر آن مظلومی که بدون یاور ماند؛ سلام بر رهبری که پیمانش را شکستند و احترام او را نادیده گرفتند؛ سلام بر آن مظلومی که به ستم خون او را بر زمین ریختند؛ سلام بر شهیدی که با خونِ زخم هایش غسل داده شد؛ و سلام بر تشنه لبی که با جام های تیر و تیغ سیراب گشت.
روشنی بخش جاده های صلاح و نیکی
سلام بر سپیدموی غرقه به خون، اگر روزگار زندگانی ام به تأخیر افتاد و مقدّرات مرا از یاری تو باز داشت و در مقابل دشمنانت نتوانستم جهاد کنم، ولی در مصیبت هایی که بر تو وارد شد هر صبح و شام به گونه ای گریه می کنم که به جای اشک از دیدگانم خون جاری شود. گواهی می دهم که از خداوند فرمان بردی و هرگز از دستور او سرپیچی ننمودی و با چنگ زدن به ریسمان الهی او را خشنود ساختی و خشیت او را به دل گرفتی و به درخواست های او پاسخ مثبت دادی. سنّت های الهی را پاسداری کرده، راه های خیر و نیکی را روشن ساختی و در راه خدا به بهترین وجه جهاد و تلاش کردی. همواره مطیع پروردگار عالم و پیرو جدّت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بودی و در طول زندگانی با برکتت برپا دارنده اساس دین و در هم کوبنده ریشه سرکشی و بر هم زننده بساط سرکشان و آشوبگران و نصیحت گر امّت اسلام بودی...
تأثیر فاجعه کشته شدن امام حسین علیه السلام
وای به حال سرکشان گنه کار که با کشتن تو در حقیقت اسلام را از بین بردند و نماز و روزه را تعطیل کردند و سنّت ها و احکام الهی را زیر پا نهادند و پایه های ایمان را نابود کردند و در ترویج فساد و دشمنی و کینه توزی تا می توانستند کوشیدند وقتی کشته شدی انتقام خون محبوب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر زمین ماند و کتاب الهی به حال خود رها شد و در یک کلام به حقّ خیانت شد. با کشته شدن تو گویی تکبیر و حلال و حرام از میان رفت. پس از تو بدعت ها و کفر و بی دینی ها و تبعیّت از خواهش های نفسانی و گم راهی ها و آشوب های باطل و بیهودگی ها علنی شد.
مسیحیت یکى از ادیان بزرگ ابراهیمى است که با پیشینه اى حدود دو هزار سال، مقبولیت و پیروان فراوانى دارد. پس از ظهور اسلام، آیین مسیحیت در زمره ى ادیان رسمى قرار گرفت و مسیحیان به عنوان «اهل کتاب» پذیرفته شدند. در این میان آیه 55 سوره آل عمران از نوعی برتری پیروان مسیح علیه السلام خبر می دهد که در جای خود بسی مهم و قابل تأمل و بررسی است.
آیه 55 آل عمران: «إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ» (به یاد آر) وقتی که خدا فرمود: ای عیسی ، همانا من (روح) تو را قبض نموده و به سوی (آسمان قرب) خود بالا برم و تو را پاک و منزّه از (معاشرت و آلایش) کافران گردانم و پیروان تو را بر کافران تا روز قیامت برتری دهم، آن گاه بازگشت شما به سوی من خواهد بود، پس (به حق) حکم کنم در آنچه بر سر آن با هم به نزاع بر می خواستید.
چگونگی برتری پیروان عیسی مسیح علیه السلام بر کفار
جَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ. خبر از آینده پیروان راستین و بشارت به او می باشد. اسم فاعل (جاعل) به جای (اجعل) مانند متوفی،مطهر ، صفت و سنت ثابت خدا را می رساند. قرار و سنت پایدار است که پیروان مسیح علیه السلام بر کافران به او برتری یابند. (پرتوی از قرآن ج5، طالقانی) اما اینکه چرا خداوند فرموده: پیروان مسیح علیه السلام و سخنی از مسلمانان به میان نیاورده است؟
برتری پیروان مسیح علیه السلام بر قوم یهود
خداى تعالى نصارا را (یعنى آنهایى را که نیاکانشان به عیسى (علیه السلام) ایمان داشتند) بر یهود (یعنى آنهایى که نیاکانشان به عیسى (علیه السلام) کافر شدند و علیه آن جناب توطئه کردند) تفوق و برترى خواهد داد. و غرض در این مقام، بیان این معنا است که سخط الهى و عذاب او بر قوم یهود نازل خواهد شد و عذاب و مکر الهى بر آنان شدت خواهد گرفت
علامه طباطبایی رحمه الله در المیزان می فرمایند: مراد قرآن از" الذین کفروا" عموم یهود است، به خاطر کفرى که نیاکان آنها مرتکب شدند. و مرادش از" الذین اتبعوا" مطلق نصارا است، باز به خاطر اتباعى که نیاکانشان از عیسى (علیه السلام) داشتند، درست گفته ایم، البته ایمان نیاکانى از ایشان که ایمانشان مرضى خدا و اتباع از حق بود، نه ایمان آنهایى که قائل به تثلیث شدند و نه ایمان نصاراى معاصر با رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، چون بعد از ظهور اسلام وظیفه ایمانى نصارا پیروى از رسول اسلام و ایمان به دعوت او بود و آنهایى که از پذیرفتن دعوت آن جناب سرباز زدند، در حقیقت ایمانشان به مسیح (علیه السلام) هم ایمانى دروغى و غیر مرضى بود.
پس مراد از آیه شریفه مورد بحث این شد که خداى تعالى نصارا را (یعنى آنهایى را که نیاکانشان به عیسى (علیه السلام) ایمان داشتند) بر یهود (یعنى آنهایى که نیاکانشان به عیسى (علیه السلام) کافر شدند و علیه آن جناب توطئه کردند) تفوق و برترى خواهد داد. و غرض در این مقام، بیان این معنا است که سخط الهى و عذاب او بر قوم یهود نازل خواهد شد و عذاب و مکر الهى بر آنان شدت خواهد گرفت.
پیروان حق، پیروان حقیقی مسیح علیه السلام
مراد از" اتباع" در آیه شریفه پیروى حق است، اتباعى است که مرضى خداى سبحان است، پس عبارت" کسانى که تو را پیروى مى کنند" تنها صادق بر افرادى از نصارا است که تا قبل از ظهور اسلام و نسخ شدن دین عیسى (علیه السلام) بر نصرانیت استوار بوده اند و نیز بر افرادى از مسلمانان است که بعد از ظهور اسلام در پیروى از اسلام استقامت کردند و مى کنند، چون پیروى از اسلام هم پیروى از حق و در نتیجه پیروى از مسیح (علیه السلام) است.
نکته اینجاست که پیروان عیسی علیه السلام عنوانی است که به طور حقیقی بر مسلمانان نیز قابل انطباق است. آیه شریفه ممکن است علاوه بر بیان برتری مسیحیان بر یهودیان تا پایان دنیا، از برتری پیروان حقیقی عیسی علیه السلام ( که مسلمانانند) بر تمام کافران حتی مسیحیان بیگانه با مرام عیسی علیه السلام خبر داده باشد. (تفسیر راهنما ج2)
در این میان وجهى دیگر نیز هست و آن این است که بگوئیم: مراد از جمله:" الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ"، (همه در مجموع) نصارا و مسلمین است و آیه شریفه مى خواهد خبر دهد از اینکه یهود تا روز قیامت ذلیل و توسرى خور هر کسى است که معتقد باشد به اینکه پیروى از عیسى (علیه السلام) واجب است، عین همان بیانى که قبلا ذکر شده، و اگر کاملا دقت شود این وجه از بهترین وجوه در توجیه آیه شریفه است.(تفسیر المیزان)
پیروان عیسی علیه السلام عنوانی است که به طور حقیقی بر مسلمانان نیز قابل انطباق است. آیه شریفه ممکن است علاوه بر بیان برتری مسیحیان بر یهودیان تا پایان دنیا، از برتری پیروان حقیقی عیسی علیه السلام ( که مسلمانانند) بر تمام کافران حتی مسیحیان بیگانه با مرام عیسی علیه السلام خبر داده باشد
قرآن نتیجه عملکرد بنى اسرائیل و یهود را فروختن آخرت به دنیا دانسته است که نتیجه آن، این است که در عذاب آنها تخفیف داده نشده است. به بیان دیگر قرآن، اینان همانهایى هستند که (خودشان) گمراهى را با هدایت و عذاب را با آمرزش مبادله کردند. راستى چقدر مى توانند در برابر عذاب خداوند شکیبا باشند؟ البته این بدترین معامله و زیانبارترین تجارتى است که یک انسان در طول عمر خود انجام مى دهد. البته برخى از این مجازاتها کوتاه مدت و مختص برخى از بنى اسرائیل مى باشد و برخى همیشگى و تا قیامت ادامه دارد و برخى هم اساساً مربوط به جهان پس از مرگ و دادگاه الهى و رسیدگى به پرونده ها است. برخى از مجازات ها و نتایج موضع گیرى ها و عملکرد یهود که در قرآن به تفصیل مطرح شده، بدین قرارند:
غضب و خشم خدا : «و باءوا بغضب من الله »(بقره: آیه 61 ؛ آل عمران: آیه 112). . . و باز گرفتار خشم خدایى شدند.
ذلّت و خوارى: «و ضربت علیهم الذلّة» (بقره: آیه 61؛ آل عمران: آیه112) و (مهر) ذلت بر پیشانى آنها زده شد.
لعنت خدا و انبیاى الهى: «بل لعنهم الله بکفرهم» (بقره: آیه 88)
حبط و نابودى اعمال: «حبطت اعمالهم هل یجزون الاّ ما کانوا یعملون »(اعراف:آیه 147) اعمالشان نابود مى گردد، آیا جز آنچه را عمل مى کردند پاداش داده مى شوند.
عذاب آسمانى: «فارسلنا علیهم رجزاً من السماء بما کانوا یظلمون» (اعراف: آیه 162) (سیمای یهود در قرآن،حاجی صادقی)
با توجه به مطالبی که ذکر شد باید گفت می توان از آیه مورد نظر برداشت دیگری داشت و آن برتری و تفوق مومنین بر تمامی کفار و نزول عذاب و سخط الهی بر قوم یهود، آیه ای که در بادی امر از برتری فرقه ای خاص سخن می گوید ولی در باطن معنایی عمیق تر در بطن خویش جای داده است. «ما در کتاب زبور، پس از «ذکر» (شاید مقصود تورات باشد) چنین نوشتیم که در آینده صالحان و پاکان وارثان زمین خواهند بود و صفحه جهان براى ابد از لوث وجود افراد ناصالح پاک خواهد شد» (انبیاء105)